شمارهٔ ۷۹ - دوخا محمد و عارف
ابرویش تا رقمِ قتلِ من امضا میکرد
مژه این حکم برون نامده اجرا میکرد
به چه حالی که دلِ سنگ به حالم میسوخت
چشمِ خونریز وی این حال تماشا میکرد
قدش از هر قدمی فتنه به پا میانگیخت
لبش از هر سخنی مَفسَده برپا میکرد
همه در واهمه این مردم از آن مردم چشم
این همه همهمه یک بیسر و بیپا میکرد
از درِ دیدهٔ هرکس که گذر کرده، هنوز
دور از دیده نگردیده به دل جا میکرد
هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل
محو چون داخلهٔ مملکت ما میکرد
من به هر شاخی از این باغ ز بیداد محیط
آشیان بستم از آنجا پر من وا میکرد
کارِ رسواییِ دل بین که مرا در نظرِ
کشوری، این همه رسوا شده رسوا میکرد
تلخکامی من از زندگی این بس که دلم
شهد آسودگی از مرگ تمنا میکرد
پیش از آنی که زند سبزه سر از خاکش کاش
دل (عارف) هوس سبزه و صحرا میکرد
شمارهٔ ۷۸ - غزل جمهوری: غزل دوم بیات ترک: سوی بلبل دَمِ گل بادِ صبا خواهد بردشمارهٔ ۸۰ - نمونهای از غزلیات عارف شادروان: زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ابرویش تا رقمِ قتلِ من امضا میکرد
مژه این حکم برون نامده اجرا میکرد
هوش مصنوعی: ابروی او به گونهای بود که گویی برای پایان دادن به زندگیام امضا میکرد و مژهاش نیز این حکم را بدون اینکه بیرون بیاید، به اجرا درمیآورد.
به چه حالی که دلِ سنگ به حالم میسوخت
چشمِ خونریز وی این حال تماشا میکرد
هوش مصنوعی: دل سنگی به حال من سوخته بود و در عوض چشمان خونین او، این وضعیت مرا تماشا میکرد.
قدش از هر قدمی فتنه به پا میانگیخت
لبش از هر سخنی مَفسَده برپا میکرد
هوش مصنوعی: قد او به گونهای بود که هر بار که قدم میزد، مشکلات و نزاعها به وجود میآورد و صحبتهایش نیز از هر زبانی که برمیآمد، باعث ایجاد فتنه و آشوب میشد.
همه در واهمه این مردم از آن مردم چشم
این همه همهمه یک بیسر و بیپا میکرد
هوش مصنوعی: همه مردم نگران و در تشویش هستند، در حالی که فقط یکی از افراد بیسر و پا میتواند اینقدر سر و صدا و هیاهو راه بیندازد.
از درِ دیدهٔ هرکس که گذر کرده، هنوز
دور از دیده نگردیده به دل جا میکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از جلوی چشم ما عبور کند، حتی اگر از نظر فیزیکی دور شود، همچنان در دل ما جای دارد و فراموش نمیشود.
هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل
محو چون داخلهٔ مملکت ما میکرد
هوش مصنوعی: هر دلی که به عشق تو درگیر خیال تو شده، مانند کسی است که در سرزمین ما وارد شده و در آن محو گشته است.
من به هر شاخی از این باغ ز بیداد محیط
آشیان بستم از آنجا پر من وا میکرد
هوش مصنوعی: من به هر شاخه از این باغ که نگاه میکنم، به دلیل ظلم و بیعدالتی، آشیانهای برای خود ساختهام و از آنجا احساس آزادی میکنم.
کارِ رسواییِ دل بین که مرا در نظرِ
کشوری، این همه رسوا شده رسوا میکرد
هوش مصنوعی: نگاهی به وضعیت دل من بینداز که در نظر کسانی که در این دنیا هستند، به طرز عجیبی رسوا و بدنام شدهام.
تلخکامی من از زندگی این بس که دلم
شهد آسودگی از مرگ تمنا میکرد
هوش مصنوعی: غم و تلخی من از زندگی به اندازهای است که آرزومندم قلبم طعم آرامش را از مرگ بچشد.
پیش از آنی که زند سبزه سر از خاکش کاش
دل (عارف) هوس سبزه و صحرا میکرد
هوش مصنوعی: قبل از اینکه سبزه از خاک بیرون بیاید، کاش دل عارف تمایل به سبزه و دشت میکرد.