گنجور

شمارهٔ ۷۲ - خانه‌به‌دوش

(دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش)
همچو افعی زده می‌پیچم از اندیشهٔ دوش
خانه‌اش کاش عزاخانه شود ز آنکه نهاد:
پا به هر خانه، از آن خانه برآورد خروش
(آخر از صحبت و از قصهٔ نقال گذر)
چه بری فایده؟ جز دردسر و زحمت گوش؟!
داروی درد چو از گریه فراهم آید
چون مصیبت‌زده، از هر خوشی‌ای چشم بپوش
ز آب بی‌آبرویی، آتش ملیت ما
شد چو آتشکدهٔ آذر برزین، خاموش
خواهی ار گریه کنی از سر غیرت، بگذر
از مدائن سوی استخر، از آن سو سوی شوش
به ز مستی و فراموشی و خاموشی نیست
هیچ غفلت مکن، ار داری ازین دارو، نوش
مخور اندوه و ز بدخواه میندیش دگر
کهنه شد شرخریِ مردم سالوس‌فروش
گو فرود آی سپس از خر شیطان امروز
دور طیاره، بهل قاطر بد چشم و چموش
بود در سینه، نفس تنگ‌ترم، از دل تنگ
دوشم این مژدهٔ جان‌بخش، چه خوش داد سروش
دورهٔ خانه‌به‌دوشیت سر آید «عارف»
همچو جان، خاک وطن، گیردت اندر آغوش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

(دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش)
همچو افعی زده می‌پیچم از اندیشهٔ دوش
هوش مصنوعی: دیروز دیدم که یک فرمانده بر دوش خود شنلی انداخته است و مانند افعی از فکر و اندیشه‌ام به تنگنا می‌پیچم.
خانه‌اش کاش عزاخانه شود ز آنکه نهاد:
پا به هر خانه، از آن خانه برآورد خروش
هوش مصنوعی: ای کاش خانه‌اش محلی برای عزای از دست رفته‌ها شود، چرا که او با هر ورودش به خانه‌ها، باعث ایجاد سر و صدا و بی‌نظمی می‌شود.
(آخر از صحبت و از قصهٔ نقال گذر)
چه بری فایده؟ جز دردسر و زحمت گوش؟!
هوش مصنوعی: به چه دردی می‌خورد که به صحبت‌ها و داستان‌های قصه‌گو گوش دهیم؟ جز اینکه دردسر و زحمت شنیدن را به جان بخریم؟
داروی درد چو از گریه فراهم آید
چون مصیبت‌زده، از هر خوشی‌ای چشم بپوش
هوش مصنوعی: اگر برای درمان درد خود نیاز به گریه کردن داری، باید مانند کسی که در غم مصیبت است، از هر چیزی که خوشحالت می‌کند، چشم‌پوشی کنی.
ز آب بی‌آبرویی، آتش ملیت ما
شد چو آتشکدهٔ آذر برزین، خاموش
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌آبرو شدن از آب، آتش هویت و ملیت ما فر سرشته شده است، مانند آتشکده‌ای که به آتش افروخته است، اما در حال حاضر خاموش شده.
خواهی ار گریه کنی از سر غیرت، بگذر
از مدائن سوی استخر، از آن سو سوی شوش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از روی غیرت و احساسات عاطفی گریه کنی، بهتر است از شهرها فاصله بگیری و به سمتی بروی که به استخر نزدیک‌تر باشد، و از آنجا به سوی شوش حرکت کنی.
به ز مستی و فراموشی و خاموشی نیست
هیچ غفلت مکن، ار داری ازین دارو، نوش
هوش مصنوعی: از خواب و فراموشی و نداشتن حالتی هوشیار، هیچ غفلت نکن. اگر از این دارو استفاده می‌کنی، به خوبی بنوش.
مخور اندوه و ز بدخواه میندیش دگر
کهنه شد شرخریِ مردم سالوس‌فروش
هوش مصنوعی: نگران نباش و به بدخواهان فکر نکن، چرا که دشمنی که با فریب و نیرنگ به مردم آسیب می‌زد، حالا دیگر قدیمی و فراموش شده است.
گو فرود آی سپس از خر شیطان امروز
دور طیاره، بهل قاطر بد چشم و چموش
هوش مصنوعی: بفرما پایین و از دنیای بی‌خودی و توهمات دور شو. به این جانور بی‌خود و سرکش که در دلت است اعتنا نکن.
بود در سینه، نفس تنگ‌ترم، از دل تنگ
دوشم این مژدهٔ جان‌بخش، چه خوش داد سروش
هوش مصنوعی: در قلبم احساس فشاری دارم، از دل نگرانم این خبر دلپذیر را که صبح‌گاهان به من نوید زندگی دوباره‌ای داد، خیلی خوشحال‌کننده بود.
دورهٔ خانه‌به‌دوشیت سر آید «عارف»
همچو جان، خاک وطن، گیردت اندر آغوش
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که سفرها و بی‌خانمانی‌ات به پایان می‌رسد و مانند روح و جانت، سرزمین مادری‌ات تو را با محبت و گرمی در آغوش خواهد گرفت.

حاشیه ها

1401/06/04 15:09
نیشتر

سلام /«کهنه شد شر خری مردم سالوس فروش» صحیح است