گنجور

شمارهٔ ۷ - درد عشق

جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست
سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست
تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد
چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست
با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد
درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست
دلم از طره بیفتاد به چاه زنخش
راه جز چاه مگر درخور زندانی نیست
تو بدین حسن اگر جانب بازار آیی
هیچکس مشتری یوسف کنعانی نیست
خرقهٔ زهد بسوزان و مجرد می‌باش
جامه‌ای هیچ به از جامهٔ عریانی نیست
عارفا عمر به بیهوده تلف شد من بعد
چه خوری غصه که سودی ز پشیمانی نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست
سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست
هوش مصنوعی: غیر از موهای تو هیچ چیز دیگری دل را آرامش نمی‌دهد و از غروب تا dawn شب، جز بی‌نظمی و هرج و مرج چیزی در دل نیست.
تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد
چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست
هوش مصنوعی: وقتی جغد غم در دل ویران من سکنی گزید، دیگر نمی‌توانم در هر جا به یاد آن ویرانی پناه ببرم.
با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد
درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست
هوش مصنوعی: به پزشک من که دردمند است بگویید که این درد ناشی از عشق است و برای آن هیچ درمان و چاره‌ای وجود ندارد.
دلم از طره بیفتاد به چاه زنخش
راه جز چاه مگر درخور زندانی نیست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی‌های او به چاهی افتاده و چاره‌ای جز همان چاه برای من نیست، مگر اینکه راهی برای برون‌رفت از این زندان پیدا کنم.
تو بدین حسن اگر جانب بازار آیی
هیچکس مشتری یوسف کنعانی نیست
هوش مصنوعی: اگر تو با این زیبایی به بازار بیایی، هیچ‌کس نمی‌تواند به خرید یوسف کنعانی فکر کند.
خرقهٔ زهد بسوزان و مجرد می‌باش
جامه‌ای هیچ به از جامهٔ عریانی نیست
هوش مصنوعی: لباس زهد و پارسایی را کنار بگذار و به زندگی مجردی و آزاد خود ادامه بده؛ هیچ لباسی بهتر از لباس برهنگی و خلوص نیست.
عارفا عمر به بیهوده تلف شد من بعد
چه خوری غصه که سودی ز پشیمانی نیست
هوش مصنوعی: عارفان عمرشان را بی‌فایده گذرانده‌اند، پس بعد از این چه اندوهی می‌خوری که از پشیمانی هیچ سودی نیست.