شمارهٔ ۶۸ - غزل پوشالی
چه دادخواهی از این دادخواهِ پوشالی
ز شاهِ کشورِ جم جایگاهِ پوشالی
به جای تاجِ کیانی و تختِ جم مانده است
حصیرِ پاره به جا و کلاهِ پوشالی
به قدر یک سرِ مویی عَدو نیندیشد
از این سپهبد و از این سپاهِ پوشالی
ز آه سینهٔ پوشالی آتشافروزیم
به کاخ و قصر و به این بارگاهِ پوشالی
ببین چه غافل و آرام خفته این ملّت
چو گوسفند در آرامگاهِ پوشالی
پناهِ ملّت مجلس بُوَد چو گردد چاه
پناهگاه بسوز این پناهِ پوشالی
بگو چگونه ز دنیا گذشتهای درویش
که دل نمیکنی از خانقاهِ پوشالی
بهار آمد و عارف نمیشود سرسبز
ز باغ و لاله و خرّم گیاهِ پوشالی
شمارهٔ ۶۷ - اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان: اشک بعد از تو جهان آب نما کرده به چشمشمارهٔ ۶۹: میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه دادخواهی از این دادخواهِ پوشالی
ز شاهِ کشورِ جم جایگاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که از یک حاکم یا دادخواهی که خودش هیچ چیزی جز ظاهر و فریب ندارد، نمیتوان انتظار عدالت داشت. او همانند یک اسباببازی یا چیزی بیارزش است که در واقعیت تاثیری ندارد. در واقع، شاعر به ناکارآمدی و بیپایه بودن این نوع حاکمیت و قدرت اشاره میکند.
به جای تاجِ کیانی و تختِ جم مانده است
حصیرِ پاره به جا و کلاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: بجای تاج شاهان و تختهای باستانی، تنها یک تکه حصیر و کلاهی از پوشال باقی مانده است.
به قدر یک سرِ مویی عَدو نیندیشد
از این سپهبد و از این سپاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: تنها به اندازهی یک تار موی نازک، دشمن به این فرمانده و این ارتش بیاساس فکر نمیکند.
ز آه سینهٔ پوشالی آتشافروزیم
به کاخ و قصر و به این بارگاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: از ناراحتی و اندوهی که در دل داریم، آتش و تنشی ایجاد میکنیم که به کاخها و قصرها و مکانهای ظاهراً بزرگ و مجلل آسیب میزند.
ببین چه غافل و آرام خفته این ملّت
چو گوسفند در آرامگاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: نگاهی کن به اینکه این ملت چقدر ناآگاه و بیخبر مانند گوسفندی آرام در یک آرامگاه بیمعنا خوابیده است.
پناهِ ملّت مجلس بُوَد چو گردد چاه
پناهگاه بسوز این پناهِ پوشالی
هوش مصنوعی: وقتی که مجلس نمایندگان مردم، به جای پناهگاهی واقعی، به چاهی تبدیل شود، بهتر است که این پناهگاه بیارزش را بسوزانیم.
بگو چگونه ز دنیا گذشتهای درویش
که دل نمیکنی از خانقاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: بگو چگونه است که تو، درویش، از دنیا و زرق و برق آن گذشتهای، در حالی که هنوز نتوانستهای از این خانقاه توخالی دل بکنی؟
بهار آمد و عارف نمیشود سرسبز
ز باغ و لاله و خرّم گیاهِ پوشالی
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده، اما عارف همچنان نمیتواند از زیباییهای طبیعت و سرسبزی باغ و گلها لذت ببرد، چون روحش درگیر مسائل عمیقتری است و زیباییهای ظاهری برای او اهمیت چندانی ندارد.
حاشیه ها
1402/10/12 13:01
کژدم
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «حضرت آقای ضیاءالواعظین در «ایران آزاد» یا خاطرم نیست کدام روزنامه تحت عنوان «شاه پوشالی، مجلس پوشالی» «کابینهٔ پوشالی، ملت پوشالی» مقاله نوشت. مدعیالعموم از طرف شاه دعوت به محاکمهاش کرد. آقای مستوفیالممالک چون اوایل کابینهاش بود با موسویزاده هر دو را به اصفهان فرستاد. اکنون او در شیراز و موسویزاده در یزد است. در همان موقع این چند شعر ساخته شد. (۱۳۴۱)»
تاریخ قمریست برابر با ۱۳۰۱ خورشیدی.