گنجور

شمارهٔ ۶۶ - شکوه

من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم
ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم
مجوی دشمن من غیر من که من دانم
چه دشمنی است که عمری است من به من دارم
نهان به کوری چشم پلیس مخفی شهر
پی هلاکت خود هر شب انجمن دارم
نخست گو چه کنی کوه جان بکن، ایراد
ز کنده‌کاری فرهاد کوهکن دارم
ز بس که مردمک دیده دید مردم بد
دگر ز مردمک دیده سوءظن دارم
چه چشم داشت توان داشتن ز ملّتِ پست
که سربلندی و فخر از نداشتن دارم
به تنگ آمدم از دست زندگی، بدرم
به تن اگرچه همین کهنه پیرهن دارم
ز دست بی‌کفنی زنده‌ام بگو با مرگ
مکن درنگ شنیدی اگر کفن دارم
ز نای نالهٔ خود کف زنم به سر چون دف
به مشت باز چه حاجت به کف زدن دارم
شده است خانهٔ کیخسرو آشیانهٔ جغد
منِ خرابه‌نشین دلخوشم وطن دارم
چو مال وقف شریعت‌مدار می‌دزدد
من از چه رَه گله از دزد راهزن دارم
چو لیدران خطاکار و زاهدان ریا
از این سپس سر مردم فریفتن دارم
چو مرغ در قفس از بهر آشیان عارف
هوای از قفسِ تن گریختن دارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم
ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم
هوش مصنوعی: من از کسی شکایت ندارم و اصلاً دلیلی برای گلایه ندارم. تنها از خودم ناراحتم و این یک احساس درونیم است.
مجوی دشمن من غیر من که من دانم
چه دشمنی است که عمری است من به من دارم
هوش مصنوعی: دشمن من را در جای دیگری نجو، چون خودم تنها کسی هستم که می‌دانم چه نوع دشمنی با خودم دارم و سال‌هاست که با این موضوع دست و پنجه نرم می‌کنم.
نهان به کوری چشم پلیس مخفی شهر
پی هلاکت خود هر شب انجمن دارم
هوش مصنوعی: هر شب به دور از چشم پلیس مخفی شهر، در مکانی پنهان جمع می‌شوم و به دنبال راهی برای نجات خود هستم.
نخست گو چه کنی کوه جان بکن، ایراد
ز کنده‌کاری فرهاد کوهکن دارم
هوش مصنوعی: بفرما بگو که با این کوه چه کار می‌کنی، من اعتراض دارم به کار کنده‌کاری فرهاد، آن کسی که کوه را می‌شکافد.
ز بس که مردمک دیده دید مردم بد
دگر ز مردمک دیده سوءظن دارم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی دیده‌ام مردم بدی را، اکنون نسبت به دیگران بدگمان هستم.
چه چشم داشت توان داشتن ز ملّتِ پست
که سربلندی و فخر از نداشتن دارم
هوش مصنوعی: چه انتظاری می‌توان از مردم ضعیف و ناتوان داشت، در حالی که من به خاطر نداشته‌هایم، احساس سربلندی و افتخار می‌کنم.
به تنگ آمدم از دست زندگی، بدرم
به تن اگرچه همین کهنه پیرهن دارم
هوش مصنوعی: از زندگی به ستوه آمده‌ام و اگرچه تنها همین لباس قدیمی را دارم، می‌خواهم از این وضعیت فرار کنم.
ز دست بی‌کفنی زنده‌ام بگو با مرگ
مکن درنگ شنیدی اگر کفن دارم
هوش مصنوعی: از دست بی‌کفنی زنده‌ام، پس به مرگ من تأخیر نکن، چرا که اگر کفنی داشته باشم، می‌توانی از آن استفاده کنی.
ز نای نالهٔ خود کف زنم به سر چون دف
به مشت باز چه حاجت به کف زدن دارم
هوش مصنوعی: از نی ناله‌ی خود را بلند می‌کنم و مانند دفی در هوا می‌زنم؛ دیگر نیازی به کف زدن ندارم.
شده است خانهٔ کیخسرو آشیانهٔ جغد
منِ خرابه‌نشین دلخوشم وطن دارم
هوش مصنوعی: خانهٔ کیخسرو، که نماد قدرت و عظمت است، اکنون به مکانی برای جغدها تبدیل شده و من که در ویرانی زندگی می‌کنم، به این جایگاه غم‌انگیز نیز خوشحالم و آن را وطن خود می‌دانم.
چو مال وقف شریعت‌مدار می‌دزدد
من از چه رَه گله از دزد راهزن دارم
هوش مصنوعی: وقتی که ثروت و دارایی به اصول و قوانین دینی تعلق دارد و دیگران آن را به نادرست می‌ربایند، من چرا باید از دزد و راهزنی شکایت کنم؟
چو لیدران خطاکار و زاهدان ریا
از این سپس سر مردم فریفتن دارم
هوش مصنوعی: وقتی که پیشوایان گناهکار و زاهدان تظاهرکننده به فریب مردم ادامه می‌دهند، من نیز تصمیم دارم که به مردم در این زمینه آگاهی دهم.
چو مرغ در قفس از بهر آشیان عارف
هوای از قفسِ تن گریختن دارم
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای در قفس، آرزو دارم که از قفس تنم فرار کنم و به سمت آشیانهٔ معنوی بروم.