شمارهٔ ۶۵ - گریه
مگو چه سان نکنم گریه، گریه کار من است
کسی که باعث این کار گشته، یار من است
متاع گریه به بازار عشق رایج و اشک
برای آبرو و قدر و اعتبار من است
شده است کور ز دست دل جنایتکار
دو دیدهٔ من و دل هم جریحهدار من است
چو کوه غم پس زانو به زیر سایهٔ اشک
نشسته منظرهٔ اشک آبشار من است
به تیرهروزی و بدروزگاریام یک عمر
گذشت و بگذرد این روز روزگار من است
میان مردم ننگین من آنقدر ننگین
شدم که ننگ من اسباب افتخار من است
تگرگ مرگ بگو سیل خون ببار و ببر
تو رنگ ننگ که آن فصل خوش بهار من است
مدام خون دل خویشتن خورم زین ره
معیشت من و از این ممر مدار من است
به سر چه خاک به جز خاک تعزیت ریزم
به کشوری که مصیبت زمامدار من است
بدان محرم ایرانی اول صفر است
که قتل نادر ناکام نامدار من است
فشار مرگ که گویند بهر تن پس مرگ
به من چه من چه کنم روح در فشار من است
تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت
در این سفر کلنل چشمانتظار من است
شمارهٔ ۶۴ - غزلی راجع به کلنل محمد تقی خان: زنده به خونخواهیات هزار سیاووششمارهٔ ۶۶ - شکوه: من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگو چه سان نکنم گریه، گریه کار من است
کسی که باعث این کار گشته، یار من است
هوش مصنوعی: نگو چطور باید گریه کنم، چون گریه جزء کار من است. کسی که سبب این گریهها شده است، عزیز من است.
متاع گریه به بازار عشق رایج و اشک
برای آبرو و قدر و اعتبار من است
هوش مصنوعی: در بازار عشق، گریه به عنوان یک کالای ارزشمند شناخته میشود و اشک من نمایانگر آبرو و جایگاه من است.
شده است کور ز دست دل جنایتکار
دو دیدهٔ من و دل هم جریحهدار من است
هوش مصنوعی: چشمان من به خاطر درد و رنجی که دل بیرحم تجربه کرده، از دیدن ناتوان مانده و خودم هم دچار زخم و آسیب شدهام.
چو کوه غم پس زانو به زیر سایهٔ اشک
نشسته منظرهٔ اشک آبشار من است
هوش مصنوعی: غم همچون کوهی بزرگ، در دل من نشسته و من در زیر سایهٔ این غم، اشکهایم را میریزم. این اشکها به مانند آبشار جاری میشوند و نمایی از درد و اندوه من را نشان میدهند.
به تیرهروزی و بدروزگاریام یک عمر
گذشت و بگذرد این روز روزگار من است
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را در تیرهروزی و بدشانسی سپری کردم و این روزها هم همچنان به همین شکل ادامه خواهد داشت.
میان مردم ننگین من آنقدر ننگین
شدم که ننگ من اسباب افتخار من است
هوش مصنوعی: در میان مردم پست و بیارزش، به حدی از خود بیاعتباری پیدا کردهام که ننگم به نوعی برای من افتخار شده است.
تگرگ مرگ بگو سیل خون ببار و ببر
تو رنگ ننگ که آن فصل خوش بهار من است
هوش مصنوعی: تگرگ مرگ نازل میشود و سیل خون جاری میشود و تو نباید رنگ ننگ را با خود داشته باشی زیرا این زمان، زمان خوش بهار من است.
مدام خون دل خویشتن خورم زین ره
معیشت من و از این ممر مدار من است
هوش مصنوعی: من همواره از مسائل زندگی رنج میبرم و در این مسیر، روح و دل خود را به سختی میخورم و از این راهی که در آن هستم، نمیتوانم دور شوم.
به سر چه خاک به جز خاک تعزیت ریزم
به کشوری که مصیبت زمامدار من است
هوش مصنوعی: به جز خاکی که نشاندهنده عزاداری است، بر سر چه خاک دیگری بریزم، در سرزمینی که مصیبت و اندوه بر حاکم من حاکم است.
بدان محرم ایرانی اول صفر است
که قتل نادر ناکام نامدار من است
هوش مصنوعی: بدان که روز نخست ماه صفر، زمانی است که نادر شاه بزرگ به قتل رسید.
فشار مرگ که گویند بهر تن پس مرگ
به من چه من چه کنم روح در فشار من است
هوش مصنوعی: فشار مرگ را که به تن نسبت میدهند، پس از مرگ برای من هیچ اهمیتی ندارد. من چه میتوانم بکنم وقتی که روح من تحت فشار است؟
تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت
در این سفر کلنل چشمانتظار من است
هوش مصنوعی: عارف به فکر آماده کردن خود برای سفر مرگ است و به یاد میآورد که در این سفر، شخصی مهم به نام کلنل در انتظار او است.
حاشیه ها
1402/10/11 23:01
کژدم
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «هشتم ماه محرم ۱۳۴۱ این غزل را در شهر سنندج به یادگار شهادت خداوندگار عظمت و ابهت، مجسمهٔ شرافت و میهنپرستی، دلیر بینظیر دورهٔ انقلاب مقتول محیط مسموم و مردکش و قوامالسلطنهپرور سربریدهٔ عهد جهالت و نادانی به قیمت سه قران و ده شاهی به دست شمر ایرانی یک نفر قوچانی به امر تلگرافی حضرت اشرف قوامالسلطنه و به دستور سردار بجنوردی نیکنام الیالابد سردار باافتخار ایران کلنل محمدتقیخان که نام مقدسش به رنگ خون برجستهترین کلمهایست برای لوحهٔ سینههای پاک و چاکچاک هر ایرانی وطنپرست به تهران فرستادم که روز دور سنوی اول یعنی غرهٔ صفر در روزنامهها درج گردید.»
تاریخ قمریست برابر با هشتم شهریور ۱۳۰۱ خورشیدی.