اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه گویمت که چه از دست یار میگذرد
به من هرآنچه که از روزگار میگذرد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعری در حال بیان احساساتش درباره درد و رنجی است که از دست دادن یار به او وارد میشود. او میگوید که هر آنچه که بر او میگذرد، مانند سختیها و چالشهایی که زندگی برایش آورده، در حقیقت ناشی از فراق و دوری از یار است. احساسات و تجربیاتش تحت تأثیر این دوری قرار دارد و این موضوع او را عمیقاً آزار میدهد.
ز یار شکوه کنم یا ز روزگار چهها
ز یار بر من و از روزگار میگذرد
هوش مصنوعی: من از رفتار یار شکایت کنم یا از جفای روزگار؟ چه آرامشها و سختیهایی که از یار و از روزگار بر من میگذرد.
چهها گذشت ز زلفت به دل چه میدانی
به کارگر چه ز سرمایهدار میگذرد
هوش مصنوعی: از زلف تو چه حوادثی بر دل من گذشته، تو که نمیدانی. کارگر چه سختیها را تحمل میکند و سرمایهدار نیز چه چالشهایی را پشت سر میگذارد.
بس است تا به کیت سر به زیر پر صیاد
به غفلت اندر و وقت فرار میگذرد
هوش مصنوعی: کافی است، دیگر تا کی باید سر به زیر داشته باشی و در غفلت بگذرانی؟ وقت برای فرار از دست میرود.
به دور نرگس مست تو نادرست کسی
میان شهر اگر هوشیار میگذرد
هوش مصنوعی: کسی که در شهر آگاه و هوشیار است، در اطراف زیبایی و فریبایی تو که مانند نرگس مست است، به درستی توجه نمیکند و از آن دور میشود.
کجاست شحنه که پنهان هزار خون کرده
دو چشم مست تو او آشکار میگذرد
هوش مصنوعی: کجاست کسی که بخواهد از پنهانیهای تو باخبر شود و ببیند چشمان مست تو چه رازهایی را در خود دارند؟ او به راحتی و بدون اینکه کسی متوجه شود، در حال عبور است.
به اسم من همه مال التجاره غم و درد
ز شهریار ببین بار بار میگذرد
هوش مصنوعی: به خاطر نام من، تمام دارایی و تجارت، غم و درد است. پس ببین که چگونه این بارها و بارها از شهریار میگذرد.
سواره آمد و بگذشت از نظر گفتم
امان که عمر چو چابکسوار میگذرد
هوش مصنوعی: کسی سوار بر مرکب به سرعت از کنار من گذشت و من گفتم که ای کاش زمان، مانند آن سوار، به همین سرعت نگذرد.
هزار شکر که دیدم رقیب از کویت
گذشت لیک به خواری چو خار میگذرد
هوش مصنوعی: هزار بار از لذت دیدن تو سپاسگزارم که رقیب به سمت تو رفت، اما او با ذلت و کمارزش مانند خار از کنار تو عبور کرد.
تو خفتهای و چه دانی که در غمت شب هجر
چگونه بر من شبزندهدار میگذرد
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی و نمیدانی که در غم تو، شبهای بیخوابی چگونه بر من میگذرد.
به مجلسی که تویی گفتگوی ما و رقیب
تمام با سخن گوشهدار میگذرد
هوش مصنوعی: در جمعی که تو حضور داری، گفتگوهای ما و رقیب به آرامی و با احترام ادامه دارد و هیچ کس به شکل تند و تیزی صحبت نمیکند.
بدم از اینکه بدو خوب و ننگ و نام امروز
به یک رویه و در یک قطار میگذرد
هوش مصنوعی: از این موضوع که امروز بدی و خوبی به یک شکل و در یک مسیر تعریف میشوند، ناراحتکننده است.
مرا که سایه آن سرو بارور بر سر
نماند، ای به جهنم بهار میگذرد!
هوش مصنوعی: من که دیگر سایه آن درخت زیبا بر سرم نیست، پس چه اهمیتی دارد که بهار میگذرد!
ز دست دیده به هرجا که میرود عارف
در آب دیده خود بیگدار میگذرد
هوش مصنوعی: عارف در هر کجا که میرود، با چشم خود به زیباییها و احساسات درونیاش نگاه میکند و به عمق آنها میپردازد. او به آسانی از کنار احساساتش عبور نمیکند و به دقت به آنها توجه میکند.
حاشیه ها
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «دو سال قبل (۱۳۳۸) در مجلسی در اصفهان که آقای نظام همایون که از نجیبزادگان آنجا و نقداً معاون نظمیه و ضمناً شاعر خوبیست و یکی از دوستان صمیمی من است، هم حاضر بودند؛ این غزل را که از شاعری رفیقتخلص و از متأخرین است خواندم:
زمان عیش و طرب در خمار میگذرد
بیار باده که کارم ز کار میگذرد
به هوش باش که می در قدح نمیماند
پیاله گیر که فصل بهار میگذرد … الخ
نظام همایون که با قمرالدوله دلبستگی داشت و گمان دارم تا این اوقات نیز چارهای برای رفع گرفتاری نکرده باشد بعد از اصفهان این غزل را استقبال کرده کتباً به قم یا به عراق فرستادند که مطلع آن این است:
چه پرسیام که چه سان روزگار میگذرد
مرا که عمر به هجران یار میگذرد
بعد از رسیدن دستخط ایشان مرا نیز چون در اصفهان دلی به گرو بود این غزل را ساخته به جهت ایشان فرستادم.»
تاریخ قمریست برابر با ۱۲۹۸ خورشیدی.