شمارهٔ ۵۳ - شکایت تلخ
محیط گریه و اندوه و غصه و محنم
کسی که یک نفس آسودگی ندید منم
منم که در وطنِ خویشتن غریبم و زین
غریبتر که هم از من غریبتر وطنم
به هرکجا که قدم مینهم به کشور خویش
دچار دزد اداری اسیر راهزنم
طبیعت از پی آزار من کمر بسته
کنم چه چاره چو دشمن قویست دم نزنم
نهال عمر مرا میوه غیر تلخی نیست
بر آن سرم که من این بیخ را ز بن بکنم
چو شمع آب شدم بس که سوختم فریاد
که دیگران ننشستند پای سوختنم
چو گشت محرم بیگانه خانه، به در گور
کفن بیار که نامحرم است پیرهنم
ز قید تن شوم آزاد وان زمان زین بند
برون شوم، نیم آزاد تا اسیر تنم
به چشم من همه گلهای گلستان چون خار
خلد، اگر به تماشای گل نظر فکنم
در این دیار چه خاکی به سر توانم کرد
به هرکجا که روم اوفتاده در لجنم
بگو به یار که اندر پی هلاکت من
دگر مکوش که خود در هلاک خویشتنم
نبرد لذت شیرینی سخن عارف
به گوش عبرت نشنید گر کسی سخنم
شمارهٔ ۵۲ - در استقبال غزل رئیس الوزرا: ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کنشمارهٔ ۵۴ - عدل مزدک پایداری عشق!: به غیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
محیط گریه و اندوه و غصه و محنم
کسی که یک نفس آسودگی ندید منم
هوش مصنوعی: من در محیطی پر از گریه و اندوه زندگی میکنم، و کسی هستم که هیچگاه نتوانستهام لحظهای را در آرامش سپری کنم.
منم که در وطنِ خویشتن غریبم و زین
غریبتر که هم از من غریبتر وطنم
هوش مصنوعی: من در سرزمین خودم احساس بیگانگی میکنم و از این بدتر این است که سرزمین من هم به اندازه من غریب و نا آشناست.
به هرکجا که قدم مینهم به کشور خویش
دچار دزد اداری اسیر راهزنم
هوش مصنوعی: هر جا که قدم میزنم، در سرزمین خودم گرفتار دزدی میشوم که از ناحیهٔ دولت میآید و مثل یک راهزن من را میدزدد.
طبیعت از پی آزار من کمر بسته
کنم چه چاره چو دشمن قویست دم نزنم
هوش مصنوعی: طبیعت به من آسیب میزند و من برای مقابله با آن آمادهام، اما وقتی که دشمنی قوی وجود دارد، چارهای نیست جز سکوت کردن.
نهال عمر مرا میوه غیر تلخی نیست
بر آن سرم که من این بیخ را ز بن بکنم
هوش مصنوعی: عمر من مانند درختی است که میوهاش فقط تلخی بوده و هیچ چیز خوشمزهای برای من ندارد. بنابراین، احساس میکنم که باید این درخت را از ریشه بکنم.
چو شمع آب شدم بس که سوختم فریاد
که دیگران ننشستند پای سوختنم
هوش مصنوعی: من مانند شمعی ذوب شدم از بس که سوختم و فریاد میزنم که دیگران برای سوختن من نشستهاند و تماشا میکنند.
چو گشت محرم بیگانه خانه، به در گور
کفن بیار که نامحرم است پیرهنم
هوش مصنوعی: زمانی که غریبهزادگان وارد خانه شوند و محرم به حساب نیایند، برای خودم در گور کفن بیاور، زیرا پیراهن من برای کسی که نامحرم است، مناسب نیست.
ز قید تن شوم آزاد وان زمان زین بند
برون شوم، نیم آزاد تا اسیر تنم
هوش مصنوعی: من از قید و بند جسم خود رها میشوم و در آن زمان از این زنجیر آزاد خواهم گشت؛ اما تا آن زمان، هنوز نیمی از من اسیر بدنم است.
به چشم من همه گلهای گلستان چون خار
خلد، اگر به تماشای گل نظر فکنم
هوش مصنوعی: در دید من، همه گلهای باغ مانند خاری در بهشت هستند، اگر فقط به زیبایی یک گل نگاه کنم.
در این دیار چه خاکی به سر توانم کرد
به هرکجا که روم اوفتاده در لجنم
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هرکاری بخواهم بکنم، همه جا که میروم، در مشکلات و ناکامیها غوطهورم.
بگو به یار که اندر پی هلاکت من
دگر مکوش که خود در هلاک خویشتنم
هوش مصنوعی: به یار بگو که دیگر تلاش نکند تا مرا به نابودی بکشاند، چون خود نیز در حال نابودی است.
نبرد لذت شیرینی سخن عارف
به گوش عبرت نشنید گر کسی سخنم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی که به حکمت و معانی عمیق سخنان عارفانه گوش نمیدهد، از لذت و زیباییهای آن بیخبر میماند، حتی اگر کسی خواسته باشد این معانی را برای او بیان کند. در واقع، نادانی یا عدم توجه فرد باعث میشود که از درک و تجربهی آن سخنان زیبا و عمیق محروم بماند.