گنجور

شمارهٔ ۵۲ - در استقبال غزل رئیس الوزرا

ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن
وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن
ویرانه ساز کعبهٔ دل‌ها چو سومنات
محمودی ای به کشور جان ترکتاز کن
چشم بهانه گیر تو دنبال فتنه کرد
هی بی‌جهت به خلق در فتنه باز کن
ابروی چون هلال نوت قد هلال ساز
روی چو خور فروخته‌ات جان‌گداز کن
چشمت به دستیاری مژگان ز هر کنار
چون صعوه صید دل کن و در چنگ باز کن
عمری‌ست ناز می‌کشم از مهوشان ولیک
هرگز ندیده‌ام چو تو مهروی ناز کن
ای بی‌نیاز از همه چیز همچو بولشویک
هر جا که رو کنی همه را سرفراز کن
تو شمع بزم غیری و من در غمت مدام
پروانه‌وار شب به سحر سوز و ساز کن
مگذار در غم تو بمیرم به شرط آنک
تا زنده‌ام تو ناز کن و من نیاز کن
شب شد، چه شد که یار نیامد؟ یقین فتاد
چنگ رقیب روده به صحبت دراز کن
ممتاز در میانهٔ خوبانِ عالمی
ای امتیاز حسن تو لغو امتیاز کن
عارف، قسم به عشق و به ناموس عشق، نیست
در راه عشق دوست حقیقت مجاز کن!

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن
وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن
هوش مصنوعی: ای کاش کاخ زیبای تو را ببینم و به درگاه تو، ای گرامی، سر تعظیم فرود آورم. و ای پادشاهان، به خاطر تو نیازمند تو باشیم.
ویرانه ساز کعبهٔ دل‌ها چو سومنات
محمودی ای به کشور جان ترکتاز کن
هوش مصنوعی: بازسازی ویرانه‌های قلب‌ها مانند کعبه‌ای که در دل مردم جای دارد، ای محمود، تو به کشور وجود انسان‌ها هجوم ببر و آن را متحول کن.
چشم بهانه گیر تو دنبال فتنه کرد
هی بی‌جهت به خلق در فتنه باز کن
هوش مصنوعی: چشم تو که همیشه به دنبال بهانه‌هاست، بی‌دلیل دیگران را به دردسر می‌اندازد و فتنه را در بین مردم راه می‌اندازد.
ابروی چون هلال نوت قد هلال ساز
روی چو خور فروخته‌ات جان‌گداز کن
هوش مصنوعی: ابروی تو مانند هلال ماه است و قد تو همچون شکل هلال. چهره‌ات پرتو خورشید را در خود دارد و می‌تواند جان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
چشمت به دستیاری مژگان ز هر کنار
چون صعوه صید دل کن و در چنگ باز کن
هوش مصنوعی: چشم‌هات به کمک مژگان، از هر طرف مانند پرنده‌ای که در حال شکار است، دل‌ها را بگیر و در دام بیفکن.
عمری‌ست ناز می‌کشم از مهوشان ولیک
هرگز ندیده‌ام چو تو مهروی ناز کن
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از زیبایی‌ها و دلربایی‌ها لذت می‌برم، اما هرگز کسی را ندیده‌ام که مانند تو این‌گونه با ناز و محبت رفتار کند.
ای بی‌نیاز از همه چیز همچو بولشویک
هر جا که رو کنی همه را سرفراز کن
هوش مصنوعی: ای بی‌نیاز از هر چیزی، مانند بولشویک، هر جا که بروی، همه را شاد و موفق کن.
تو شمع بزم غیری و من در غمت مدام
پروانه‌وار شب به سحر سوز و ساز کن
هوش مصنوعی: تو در میهمانی دیگران مثل شمعی می‌درخشی و من همیشه در غم تو مانند پروانه شب‌ها را تا صبح به سوز و ساز می‌گذرانم.
مگذار در غم تو بمیرم به شرط آنک
تا زنده‌ام تو ناز کن و من نیاز کن
هوش مصنوعی: نگذار که به خاطر غم تو از دنیا بروم، به شرطی که در زمان حیات من تو به ناز و عشوه‌گری ادامه دهی و من از عشق تو نیازمند و دل‌باخته باشم.
شب شد، چه شد که یار نیامد؟ یقین فتاد
چنگ رقیب روده به صحبت دراز کن
هوش مصنوعی: شب شد و نگرانم که چرا محبوب نیامد. به یقین در چنگ رقیبانی افتاده که در گفت‌وگوهای طولانی غرق شده‌اند.
ممتاز در میانهٔ خوبانِ عالمی
ای امتیاز حسن تو لغو امتیاز کن
هوش مصنوعی: تو در میان نیکان جهان ممتاز و برجسته‌ای، اما زیبایی و نیکویی تو باعث می‌شود که این برتری و امتیاز معنی خود را از دست بدهد.
عارف، قسم به عشق و به ناموس عشق، نیست
در راه عشق دوست حقیقت مجاز کن!
هوش مصنوعی: عاشق، قسم به عشق و به حرمت عشق، در مسیر عشق به دوست هیچ چیزی جز حقیقت وجود ندارد.