گنجور

شمارهٔ ۴ - بلای هجر

بلای هجر تو تنها همان برای من است
چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است
من این که قیمتِ وصل تو را ندانستم
فراق آنچه به من می‌کند سزای من است
برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین
غریبِ از وطن آواره آشنای من است
بریز خونم و اندیشه از حساب مکن
به حشر دیدن روی تو خون‌بهای من است
مرا ز روی نکو منع کی توان کردن
که این معالجهٔ درد بی‌دوای من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1402/12/17 15:03
کژدم

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «در هزار و سیصد و بیست و یک در تهران دروازه قزوین خانهٔ حاجی عبدالمحمود بانکی که آدمی سخی‌الطبع و آنجا را با تمام مبل واگذار به من کرده بود، به جهت زنی که به علتی حسن‌آقا نامیده شده بود پس از باز شدن پای چند رفیق نامحرم و بریده شدن پای یار از آن خانه این غزل ساخته شد.»

تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۸۲ خورشیدی.