گنجور

شمارهٔ ۴ - بلای هجر

بلای هجر تو تنها همان برای من است
چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است
من این که قیمتِ وصل تو را ندانستم
فراق آنچه به من می‌کند سزای من است
برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین
غریبِ از وطن آواره آشنای من است
بریز خونم و اندیشه از حساب مکن
به حشر دیدن روی تو خون‌بهای من است
مرا ز روی نکو منع کی توان کردن
که این معالجهٔ درد بی‌دوای من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلای هجر تو تنها همان برای من است
چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است
هوش مصنوعی: رنج و عذاب دوری تو تنها درد من است، چه خیانتی کرده‌ام که برای یک عمر باید مجازات آن را بپردازم؟
من این که قیمتِ وصل تو را ندانستم
فراق آنچه به من می‌کند سزای من است
هوش مصنوعی: من نتوانستم ارزش وصال تو را درک کنم و از طرفی، جدایی‌ای که اکنون به سراغم آمده، پاداش من است.
برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین
غریبِ از وطن آواره آشنای من است
هوش مصنوعی: برای اینکه دیگران نپرسند، که این فرد بیگانه و دور از وطن کیست، تنها به یاد من آشنا است.
بریز خونم و اندیشه از حساب مکن
به حشر دیدن روی تو خون‌بهای من است
هوش مصنوعی: خودت را قربانی کن و نگذار که فکر و محاسبه‌ات به میان بیاید، زیرا دیدن چهره‌ات در روز قیامت، برای من ارزش خونم خواهد بود.
مرا ز روی نکو منع کی توان کردن
که این معالجهٔ درد بی‌دوای من است
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از زیبایی و خوبی‌ات دست بکشم، زیرا این درد من تنها با محبت تو درمان می‌شود و هیچ دارویی دیگری برای آن وجود ندارد.

حاشیه ها

1402/12/17 15:03
کژدم

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «در هزار و سیصد و بیست و یک در تهران دروازه قزوین خانهٔ حاجی عبدالمحمود بانکی که آدمی سخی‌الطبع و آنجا را با تمام مبل واگذار به من کرده بود، به جهت زنی که به علتی حسن‌آقا نامیده شده بود پس از باز شدن پای چند رفیق نامحرم و بریده شدن پای یار از آن خانه این غزل ساخته شد.»

تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۸۲ خورشیدی.