گنجور

شمارهٔ ۳ - قافله سالار دل

تا گرفتار بدان طره طرار شدم
به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم
گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم
به امید گل روی تو نشستم چندان
تا که اندر نظر خلق جهان خار شدم
خرقه من به یکی جام: کسی وام نکرد
من از این خرقه تهمت زده بیزار شدم
سرم از زانوی غم راست نگردد چه کنم
حال چندی‌ست که سرگرم بدین کار شدم
گاه در کوی خراباتم و گه دیر مغان
من در این عاقبت عمر چه بی‌عار شدم
نرگس اول به عصا تکیه زد آنگه برخاست
گفت آن چشم سیه دیدم و بیمار شدم
نقد جان در طلبش صرف نمودم صد شکر
راحت از طعنه و سرکوب طلبکار شدم
از کف پیر مغان دوش به هنگام سحر
به یکی جرعهٔ می، عارف اسرار شدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

شمارهٔ ۳ - قافله سالار دل به خوانش فاطمه زندی