گنجور

شمارهٔ ۳۴ - زاهد و باده

گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد
ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد
به عمد داد سر زلف خود به دست صبا
چه‌ها که با من هستی به باد داده نکرد
دچار فتنه شد آخر رقیب خورسندم
چه فتنه‌ها که به پا این حرامزاده نکرد
دگر به بستر راحت نمی‌تواند خفت
کسی که خَصمِ خود از پشتِ زین پیاده نکرد
به مجلس آمد یار از فراکسیون عجب آنک
به هیچ کار به جز قتل من اراده نکرد
قسم به ساغر می در تمام عمر عارف
به روی ساده‌رخان یک نگاه ساده نکرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد
ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد
هوش مصنوعی: زاهد از کنار شراب گذشت و حتی لب تر نکرد، حالا ببین چه لذتی را از دست داد و بهره‌ای نبرد.
به عمد داد سر زلف خود به دست صبا
چه‌ها که با من هستی به باد داده نکرد
هوش مصنوعی: با ناز و عمد، موهای خود را به وزش نسیم سپردی، و چه حوادثی که در زندگی من به خاطر این کار فراموش نشدنی به وجود آمد.
دچار فتنه شد آخر رقیب خورسندم
چه فتنه‌ها که به پا این حرامزاده نکرد
هوش مصنوعی: در نهایت، رقیب من باعث ایجاد مشکلات و بحران‌هایی شد که واقعاً از آن متعجبم. این شخص نامناسب چه آشوب‌هایی را به وجود آورد!
دگر به بستر راحت نمی‌تواند خفت
کسی که خَصمِ خود از پشتِ زین پیاده نکرد
هوش مصنوعی: کسی که دشمنش را از پشت زین پیاده نکرده، دیگر نمی‌تواند به آرامش در بسترش بخوابد.
به مجلس آمد یار از فراکسیون عجب آنک
به هیچ کار به جز قتل من اراده نکرد
هوش مصنوعی: دوست به مجلس آمد و این واقعیت عجیب است که او به جز تصمیم برای کشتن من به هیچ کار دیگری فکر نکرده است.
قسم به ساغر می در تمام عمر عارف
به روی ساده‌رخان یک نگاه ساده نکرد
هوش مصنوعی: به یاد می‌آورم که در طول زندگی‌اش، عارف هرگز برای یک بار هم که شده به چهره‌ی زیبا و بی‌پیرایه‌ی دختران نگاه نکرد.