اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم
که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم
هوش مصنوعی: من این زندگی که دارم، با محبوب خود پیمان بستم که اگر در راه او قدم بر ندارم، با جان خود دشمنی کردهام.
غمت بنشسته بر دل برد از من مایه هستی
ندانستم در آخر دزد را مهمان خود کردم
هوش مصنوعی: غم تو بر دل من نشسته و از من هستی و وجودم را گرفته است. نمیدانستم که در نهایت، خودم را مهمان دزدی کردهام که همین غم است.
ز دست بیسر و سامانی خود من ترک سر گفتم
به کوی نیستی فکر سر و سامان خود کردم
هوش مصنوعی: از آنجا که دست من بیسامان و بینظم است، به صورت بیخبر از خودم از سر گفتم و در کوی نابودی و عدم فکر سامان و میزانی برای خود کردم.
ز ناچاری چو راه چاره شد مسدود از هر سو
همین یک فکر بهر درد بیدرمان خود کردم
هوش مصنوعی: وقتی تمام راهها برای حل مشکل بسته شد و درمانی برای دردهای بیپایانم پیدا نکردم، تنها به همین فکر پناه بردم.
شدم در انتحار خویش یکدل دل ز جان کندم
لجاجت با خود و با بخت نافرمان خود کردم
هوش مصنوعی: در تلاش و کشمکش با خود و سرنوشت نافرمانم، تصمیم گرفتم که از زندگیام به طور کامل جدا شوم و از عمق وجود به این کار دست یازم.
ز بس خون ریختم در دل من از دست غمت آخر
نمکنشناس دل را شرمسار خوان خود کردم
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو چنان گریه و اندوهی به دل من نشسته که آخر کار، دل مرا که از روی محبت به تو و به خاطر مشکلاتی که برایم ایجاد کردی، رسوا کردهام.
گهی بگریستم گه خنده کردم گه به دل شوخی
نمودم گه ملامت دیدهٔ گریان خود کردم
هوش مصنوعی: گاه به شدت گریه کردهام، گهگاهی هم خنده کردهام. گاهی با دل خود شوخی کردهام و گاهی هم خودم را به خاطر اشکم سرزنش کردهام.
ز چشم خویش بد دیدم ندیدم بد ز خاموشی
شدم خاموش ترک صحبت یاران خود کردم
هوش مصنوعی: از دیدگان خود چیزهای ناپسند را دیدم، ولی این بدیها را نادیده گرفتم. به خاطر بیصدا بودن، خودم نیز ساکت شدم و ارتباطم را با دوستانم قطع کردم.
به کوی عشق سرگردان چو دیدم عقل برقآسا
فرار ای عاشقان از عقل سرگردان خود کردم
هوش مصنوعی: زمانی که در کوی عشق سرگردان بودم، عقل را دیدم که با سرعت بسیار در حال فرار است. بنابراین تصمیم گرفتم از عقل سرگردان خود دور شوم.
به فقر و نیستی زآن روی خو کردم که یک روزی
گدایی را به کوی یار خود عنوان خود کردم
هوش مصنوعی: به خاطر فقر و کمبود، به این زندگی عادت کردم که روزی در کوچه محبوبم خودم را گدا معرفی کردم.
ز طفلی عشق را پروردم و پروردهٔ خود را
در این پیرانهسر عارف بلای جان خود کردم
هوش مصنوعی: از کودکی عشق را پرورش دادم و در این سن بالا، معشوقهای که خود پرورش دادهام را بلای جان خود قرار دادهام.
حاشیه ها
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «غزل به یادگار جنونِ سرایی و انتحار محمدرفیعخان؛ محمدرفیعخان جوانی بود از هر جهت آراسته، آنچه جوانان همه داشتند او تنها داشت. بلند و بالا و دلیر و هنرمند بود. در اسبسواری و تیراندازی منکر نداشت. سخیالطبع و قویدل بود. هر وقت از دست روزگار به تنگ میآمدم مانند طفلی پیش او شکوه میبردم و او مرا تسلی میداد. شعر خوب میفهمید و در مدت ده سال معاشرت با این جوان آنچه از طبع من تراوش میکرد اول به جهت او میخواندم. دو دانگ را خوب میخواند. هم رزمی بود و هم بزمی. شبی باز دفتر شکایت باز کرده بودم؛ در حالت مستی گفت: «این همه شکایت لازم ندارد. هر وقت انسان سیر شد یک گلوله مکیفتر از این گیلاس عرق است.» بعد معلوم شد در قول خود صادق بوده است. در بهار ۱۳۲۹ محمدرفیعخان خود را کشت!»
تاریخ قمریست برابر با ۱۲۹۰ خورشیدی.