گنجور

شمارهٔ ۱۹ - وادی عشق

وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست
مرو ای خضر که این مرحله را پایان نیست
نیست یک دست که از دست تو بر کیوان نیست
نیست یک سر که ز سودای تو سرگردان نیست
بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی
یک نفر مرد به میدان تو سرگردان نیست
گر به دریای غم عشق تو افتد داند
نوح جز غرق خلاصیش از این طوفان نیست
ندهید از پی بهبودی من رنج طبیب
درد عشق است به جز مرگ ورا درمان نیست
خواست زاهد به خرابات نهد پا گفتم
سر خود گیر که این وادی اردستان نیست
شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید
عمر پایان شد و پایان شب هجران نیست
وقتی ای یوسف گم‌گشته تو پیدا گردی
که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست
دل من خون شد و خونابه‌اش از دیده بریخت
تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست
تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است
هیچ ما را هوس سرو و گل و بستان نیست
«ارنی»گویان مشتاق توام رخ بنما
«لن ترانی» نگو عارف پسر عمران نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست
مرو ای خضر که این مرحله را پایان نیست
هوش مصنوعی: جاده عشق مانند راهی پر از تاریکی و سختی است، پس ای خضر، نرو، زیرا این مسیر پایانی ندارد.
نیست یک دست که از دست تو بر کیوان نیست
نیست یک سر که ز سودای تو سرگردان نیست
هوش مصنوعی: هیچ دستی نیست که از دستان تو دور باشد و هیچ سری نیست که از عشق تو بی‌خبر باشد.
بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی
یک نفر مرد به میدان تو سرگردان نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که به شما وابسته و در خدمت شما هستند، مانند توپ در بازی چوگان به دور شما می‌چرخند و هیچ کس احساس سردرگمی نمی‌کند. همه چیز تحت کنترل و مدیریت شماست.
گر به دریای غم عشق تو افتد داند
نوح جز غرق خلاصیش از این طوفان نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریای غم عشق تو غرق شود، نوح می‌داند که راه نجاتش فقط خلاص شدن از این طوفان است و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به او کمک کند.
ندهید از پی بهبودی من رنج طبیب
درد عشق است به جز مرگ ورا درمان نیست
هوش مصنوعی: از پزشک برای بهبود حال من کمک نخواهید، چون درد عشق مانند همان بیماری است که برایش جز مرگ، درمان دیگری وجود ندارد.
خواست زاهد به خرابات نهد پا گفتم
سر خود گیر که این وادی اردستان نیست
هوش مصنوعی: زاهد خواسته بود که به میخانه وارد شود، اما من به او گفتم که بهتر است مراقب خودش باشد، زیرا این مسیر شبیه به اردستان نیست و خطرناک است.
شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید
عمر پایان شد و پایان شب هجران نیست
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو، موهای سیاه من سفید شد و عمرم به پایان رسید، اما این شب جدایی همچنان ادامه دارد.
وقتی ای یوسف گم‌گشته تو پیدا گردی
که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی تو، ای یوسف گم‌شده، پیدا شوی، دیگر یعقوب از تو خبری نخواهد داشت و دیگر نشانی از کنعان نیز باقی نخواهد ماند. به نوعی، بیانگر امید و انتظار است که در میان ناامیدی و دوری، یک روز وصال و دیدار حاصل می‌شود.
دل من خون شد و خونابه‌اش از دیده بریخت
تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار درد و رنج شد و اشک‌هایم از چشمانم ریخت تا بفهمی که راز و احساسات واقعی‌ام نسبت به تو پنهان نیست.
تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است
هیچ ما را هوس سرو و گل و بستان نیست
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و وجود تو در نظر من هست، دیگر هیچ اشتیاقی به گل و باغ و زیبایی‌های دیگر ندارم.
«ارنی»گویان مشتاق توام رخ بنما
«لن ترانی» نگو عارف پسر عمران نیست
هوش مصنوعی: من به شوق تو بی‌قرارم و می‌خواهم که چهره‌ات را ببینم. اما تو به من می‌گویی که هرگز مرا نخواهی دید و این درست نیست، چرا که عارف پسر عمران هم در تلاش برای دیدن حقیقت بود.