گنجور

شمارهٔ ۱۴ - شرمسار دیده

خسته از دست روزگار شدم
ماندم آنقدر تا ز کار شدم
خون دل آنقدر بدامن ریخت
که من از دیده شرمسار شدم
تن و جان خسته بار هجر گران
به عجب زحمتی دچار شدم
به امید گل رخت چندان
ماندم ای سرو قد که خوار شدم
نخورد کس شراب عشق که من
خوردم این باده و خمار شدم
به سر زلف گو قراری گیر
که ز اندازه بی‌قرار شدم
دیدمش یک نگاه و جان دادم
خوب از این قید رستگار شدم
شب وصل است من به رغم رقیب
به خر خویشتن سوار شدم
گفت عارف از این خوشم که دگر
با غم یار یار غار شدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسته از دست روزگار شدم
ماندم آنقدر تا ز کار شدم
هوش مصنوعی: از مشکلات و رنج‌های زندگی به شدت خسته شدم و به حدی رسیدم که دیگر توان کار کردن ندارم.
خون دل آنقدر بدامن ریخت
که من از دیده شرمسار شدم
هوش مصنوعی: به خاطر غم و ناراحتی زیادی که احساس کردم، اشک‌هایم به قدری سرازیر شد که از نگاه دیگران شرمنده شدم.
تن و جان خسته بار هجر گران
به عجب زحمتی دچار شدم
هوش مصنوعی: بودن در تن و روح خسته، به خاطر دوری سنگین و غم‌انگیز، زحمت و رنج زیادی را متحمل شدم.
به امید گل رخت چندان
ماندم ای سرو قد که خوار شدم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و روی تو مدت زیادی منتظر ماندم، ای سرو بلندبالا، که حالا از ناامیدی و انتظار طولانی بی‌ارزش شده‌ام.
نخورد کس شراب عشق که من
خوردم این باده و خمار شدم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به شدت من از شراب عشق ننوشیده و باده حاصله باعث مستی و سرخوشی من شده است.
به سر زلف گو قراری گیر
که ز اندازه بی‌قرار شدم
هوش مصنوعی: به زیبایی موهایش توجه کن و آرامش بگیر، چون من دیگر از شدت اشتیاق بی‌قرار شده‌ام.
دیدمش یک نگاه و جان دادم
خوب از این قید رستگار شدم
هوش مصنوعی: وقتی یک بار به او نگاه کردم، جانم را فدای او کردم و به خوبی از این قید و بندها آزاد شدم.
شب وصل است من به رغم رقیب
به خر خویشتن سوار شدم
هوش مصنوعی: در شب وصال، با وجود رقیب، بر مرکب خود سوار شدم و به سوی محبوب رفتم.
گفت عارف از این خوشم که دگر
با غم یار یار غار شدم
هوش مصنوعی: عارف بیان می‌کند که از این وضعیت خوشحال است که دیگر با غم و اندوه دوستش همراه شده و به نوعی به آرامش دست یافته است.