شمارهٔ ۱۲ - شکنج طره
شکنجِ طُرّهٔ زلفت شکن شکن شده است
دلم شکنجه در آن زلف پُر شکن شده است
نماند قوتِ رفتن ز ضعف با این حال
عجب که سایهٔ من بارِ دوشِ تن شده است
نمود لاغرم از بس که دردِ هجرانش
به جانِ دوست تهی تن ز پیرهن شده است
به کوی یار رود دل ز من نهان هر شب
امان ز بختِ من این هم رقیبِ من شده است
نماند در قفس از من به غیر مشتِ پری
چه سود اگر قفسم باز در چمن شده است
از آن زمان که در آیینه دید صورتِ خویش
هزار شکر گرفتارِ خویشتن شده است
بسوخت شمع چو پروانه را در آتشِ عشق
ببین چگونه گرفتارِ خویشتن شده است
خوشم که فقر به من تاجِ سلطنت بخشید
از این به بعد شهنشه گدای من شده است
صدای عارف پُر کرد صفحهٔ آفاق
به این جهت غزلش نقلِ انجمن شده است
شمارهٔ ۱۱ - گیسوی نگار: می از اندازه فزونش بده ای ساقی بزمشمارهٔ ۱۳ - خوشی به گریه: فتادم از نظر آن لحظهای که دور شدم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکنجِ طُرّهٔ زلفت شکن شکن شده است
دلم شکنجه در آن زلف پُر شکن شده است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تاب و پیچش موی تو به شدت در عذاب است. این زلف زیبا و پر از تماشا، باعث شکنجه و رنج من شده است.
نماند قوتِ رفتن ز ضعف با این حال
عجب که سایهٔ من بارِ دوشِ تن شده است
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که با وجود ضعف و ناتوانی، هنوز سایهی من به مانند بار سنگینی بر دوش تن من است. به عبارتی، شخص حس میکند که سایهاش، نشانهای از وجود و مسئولیتی است که به دوش میکشد، حتی اگر از نظر جسمی و روحی در حال ضعف باشد.
نمود لاغرم از بس که دردِ هجرانش
به جانِ دوست تهی تن ز پیرهن شده است
هوش مصنوعی: از شدت درد جدایی، بدن لاغرم به گونهای شده که انگار تا پوست تنم بیشتر چیزی ندارم و تمام وجودم خالی است.
به کوی یار رود دل ز من نهان هر شب
امان ز بختِ من این هم رقیبِ من شده است
هوش مصنوعی: در هر شب، دل من به کوی محبوب میرود، اما بخت من نیز به من خیانت میکند و این مسأله به رقیب من تبدیل شده است.
نماند در قفس از من به غیر مشتِ پری
چه سود اگر قفسم باز در چمن شده است
هوش مصنوعی: اگر فقط مشت پرندهای از من در قفس باقی مانده باشد، چه فایدهای دارد؟ حتی اگر قفس من باز باشد و در دشت آزاد و سرسبز باشم.
از آن زمان که در آیینه دید صورتِ خویش
هزار شکر گرفتارِ خویشتن شده است
هوش مصنوعی: از وقتی که شخص در آینه چهرهاش را دید، به شدت تحت تاثیر زیبایی و وجود خود قرار گرفت و این تجربه او را به وجد آورد.
بسوخت شمع چو پروانه را در آتشِ عشق
ببین چگونه گرفتارِ خویشتن شده است
هوش مصنوعی: شمع در آتش عشق میسوزد همانطور که پروانهها میسوزند. ببین چگونه پروانه به خاطر عشقش به آتش نزدیک شده و خودش را درون آن گرفتار کرده است.
خوشم که فقر به من تاجِ سلطنت بخشید
از این به بعد شهنشه گدای من شده است
هوش مصنوعی: من خوشحالم که فقر به من مقام و جایگاهی با ارزش داده است و از این پس، من گدا و فقیر، صاحب سلطنت و بزرگی هستم.
صدای عارف پُر کرد صفحهٔ آفاق
به این جهت غزلش نقلِ انجمن شده است
هوش مصنوعی: صدای عارف به اندازهای وسیع و پرمعناست که همه جا را دربرگرفته است و به همین دلیل اشعارش در محافل مختلف نقل میشود و مورد توجه قرار میگیرد.