گنجور

شمارهٔ ۱۰ - هاله زلف

ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت
فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت
هلاک ناوک مژگان آنکه سینهٔ ما
نشانه کرد و بر او تیر بی‌حساب انداخت
رها نکرد دل از زلف خود به استبداد
گرفت و گفت تو مشروطه‌ای، طناب انداخت
از آن زمان که رخت دید چشم اندر خواب
قسم به چشم تو عمری مرا به خواب انداخت
خراب‌تر ز دلم در جهان نیافت غمت
از آن چو جغد نشیمن در این خراب انداخت
نه من، هر آنکه به دل مهر دلبری دارد
بدان که نقش خیالی است کاندر آب انداخت
من آن فسرده‌دل و سر به زیر پر مرغم
که آشیان مرا دید پر عقاب انداخت
شبی به مجمع عشاق عارفی می‌گفت
خوش آنکه سر به ره یار در شتاب انداخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت
فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت
هوش مصنوعی: موهای پر زیبایی که مانند نقابی بر چهره او افتاده، باعث شده که شگفتی و ناله‌ای به وجود آید؛ زیرا که این زیبایی چهره‌اش را حتی از تابش آفتاب نیز پنهان کرده است.
هلاک ناوک مژگان آنکه سینهٔ ما
نشانه کرد و بر او تیر بی‌حساب انداخت
هوش مصنوعی: اشکال زیبایی چشمان آن کسی که دل ما را نشانه گرفته و به ما عشق بی‌پایان هدیه داده، ما را به نابودی می‌کشاند.
رها نکرد دل از زلف خود به استبداد
گرفت و گفت تو مشروطه‌ای، طناب انداخت
هوش مصنوعی: دل از زلف تو رها نمی‌کند و تحت بالا دستی تو قرار گرفته است و تو را مشروطه می‌داند، اما همان‌طور که تو را آزاد می‌بیند، در عین حال بر دور خود طناب می‌اندازد.
از آن زمان که رخت دید چشم اندر خواب
قسم به چشم تو عمری مرا به خواب انداخت
هوش مصنوعی: از وقتی که چهره‌ات را دیدم و خوابم برد، به چشمت سوگند که عمری در خواب و خیال غرق شدم.
خراب‌تر ز دلم در جهان نیافت غمت
از آن چو جغد نشیمن در این خراب انداخت
هوش مصنوعی: در جهانی که من می‌شناسم، دلی خراب‌تر از حال من وجود ندارد. غم من مانند جغدی است که در این ویرانه خانه‌ای برای خود ساخته است.
نه من، هر آنکه به دل مهر دلبری دارد
بدان که نقش خیالی است کاندر آب انداخت
هوش مصنوعی: نه من، هر کسی که در دل خود حب و محبت به معشوقی دارد، بداند که آن عشق مانند نقشی است که در آب افکنده می‌شود و زودگذر و ناپایدار است.
من آن فسرده‌دل و سر به زیر پر مرغم
که آشیان مرا دید پر عقاب انداخت
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که دلbroken و خجول، مانند پرنده‌ای هستم که وقتی آشیانه‌ام را می‌بیند، عقابی بر سر آن می‌افتد.
شبی به مجمع عشاق عارفی می‌گفت
خوش آنکه سر به ره یار در شتاب انداخت
هوش مصنوعی: در شب، عارفی به جمع عاشقان می‌گفت که خوش به حال کسی که با شور و شوق، به دنبال یار خود برود و خود را به راه او بسپارد.

حاشیه ها

1402/10/20 14:01
کژدم

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «این غزل به نام زهرا خانم نامی ساخته شده است که از جمع حروف اولیهٔ بیت کلمهٔ «زهرا» حاصل گردد. نوشته شدن این شعر تصادف کرد با توپ بسته شدن مجلس از طرف شاه مخلوع و طناب انداختن مرحوم ملک و جهانگیرخان و غیرهما. (۱۳۲۶)» 

تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۸۷ خورشیدی.