گنجور

شمارهٔ ۶ - قصیدهٔ علی‌جان

ای تو چو هوشنگ، هوشیار علی‌جان
گویمت این نکته هوش دار علی‌جان
موقعِ تنهایی همچو ذاتِ خداوند
جفت نداری چو کردگار علی‌جان
گر تو شدی یار غار خوش گذرد بر
آنکه شود با تو یار غار علی‌جان
از دو نفر تا سه با تو راه توان رفت
آوخ اگر آن سه شد چهار علی‌جان
گاه چو خُمّ عسل لبالبی از شهد
گاه تو چون برج زهرمار علی‌جان
گاه تو شیرین‌تر از شکر گهِ دیگر
تلخ‌ترستی ز زهرمار علی‌جان
گاه تو چون قاطر چموش لگدزن
گاه چو دلدل تو راهوار علی‌جان
نیست کسی کز تو بر دلش ننشسته
حرف سه‌پهلو و گوشه‌دار علی‌جان
روده‌درازی و پرنفس گهِ مستی
این شده بر حضرتت شعار علی‌جان
هر که گرفتار صحبت تو شود شب
چاره ندارد جز انتحار علی‌جان
تیغِ زبانِ تو بهر آنکه کند قطع
حرف تو بدتر ز ذوالفقار علی‌جان
چون بود اوضاع هیئتی که تو در وی
صدرنشین مصلحت‌گذار علی‌جان
وای بر آن مجمعی که باشی و در وی
راه نباشد پی فرار علی‌جان
وای بر آن کس که در میانهٔ مردم
با تو شود یار و هم‌جوار علی‌جان
وای به حال کسی که از تو بترسد
یا که تو بر وی شوی سوار علی‌جان
بخش کنی فحش و حرف تلخ تو در شب
صد نفر ار شد نه سرشمار علی‌جان
دلبرِ شربت‌فروش باش و شکر‌لب
سرکه‌فروشی بنه کنار علی‌جان
لیک به مردانگی و غیرت و همت
یکّه حریفی و تک‌سوار علی‌جان
راستی این راستان به دهر نبینند
راستی از چرخ کج‌مدار علی‌جان
مملکت اشرافی و من و تو به ذلت
مال حلال و سلیقه‌دار علی‌جان
کارگر و زنجیر به زحمت، و راحت
مفت‌خوران نکرده کار علی‌جان
مرد رعیت به پشت گاو چو خر، شیخ
تن ندهد زیر بار کار علی‌جان
تا بود عمامه بار دوش، گروهی
سورچرانند و خرسوار علی‌جان
کرده قناعت ز زندگی تو و من هم
هردو به یک شام و یک ناهار علی‌جان
آمده از آسمان برای من و تو
سورهٔ وَالْلَیل و النَّهار علی‌جان
باز به این زندگی من و تو نداریم
راحتی از دست روزگار علی‌جان
ابره اگر یافتی‌ام آسترش نیست
آستر ار شد نبد نوار علی‌جان
ما دو گریبان پاره پاره، نپوشیم
پیرهن شیک و تکمه‌دار علی‌جان
جامهٔ بیچارگی بپوش، بپوشیم
چشم ز دیبای زرنگار علی‌جان
کوری چشم کسی که خواست نبیند
ما و تو باشیم نونوار علی‌جان
دانی‌ام ایام هجر چون گذرد چون
می‌گذرد روز روزه‌دار، علی‌جان
چرخ امانم نداد چند صباحی
گیرم یک گوشه‌ای قرار علی‌جان
کرد طبیعت مرا به کوه و بیابان
در‌به‌در از روی اضطرار علی‌جان
بس که به فکر اندرم ندانم امسال
آمد و کی رفت کی بهار علی‌جان
بود بهارم شبی که چون شفق صبح
صبح شفق بودی‌ام کنار علی‌جان
دست به گل چون برم نمانده به دستم
جای سلامت ز دست خار علی‌جان
جان به لب آمد مرا ز بس که رذالت
دیدم از ابنای روزگار علی‌جان
با که توان گفت درد خویش در این ملک
وز که توان بود امیدوار علی‌جان
شاه و وزیر و وکیل و حاکم و محکوم
رشوه‌بگیرند و رشوه‌خوار علی‌جان
عالم و جاهل به یک ردیف در انظار
خادم و خائن به یک قطار علی‌جان
عصر تمدن ببین و دور تجدد
از فکلی‌های لاله‌زار علی‌جان
ملّتِ وجدان‌کش و زبون و ریاکار
باربر غیر و بردبار علی‌جان
باربر انگلیس و کارگر روس
مردمِ بی‌قدر و اعتبار علی‌جان
جمعی ماهانه ز انگلیس بگیرند
جرگه‌ای از روس جیره‌خوار علی‌جان
جمع کثیری دوان به راه سفارت
دولا دولا شترسوار علی‌جان
شاه و گدا دزد، دزد و میر و عسس مست
مملکت از هر طرف دچار علی‌جان
آنچه به جا مانده برد شه به اروپا
به به از این شاه و شاهکار علی‌جان!
گنج جواهر ز شاه باز گرفتن
مهره گرفتن بود ز مار علی‌جان
مجلس ننگین، وکیل خائن و قاتل
دولت و کابینه لکّه‌دار علی‌جان
هیز طبیعت، محیط فاسد و مسموم
بشکند این چرخ کهنه‌کار علی‌جان
چشم سیاهی کند تپد دلِ من از
وحشتِ این قیرگون حصار علی‌جان
لعنت بر یارم و دیارم، لعنت
بر پدر شهر و شهریار علی‌جان
لعنت بر کشور جم و کی، لعنت
بر پدر تاج و تاجدار علی‌جان
نفرین بر کشور غم‌آور و نفرین
بر غم و غمخوار و غمگسار علی‌جان
تف به تو تف بر من و تفو به تو ای پست
مردمِ ننگین و شرمسار علی‌جان
لعنت بر روح آنکه مملکتی کرد
جغد‌نشین و خرابه‌زار علی‌جان
لعنت بر گور آن پدر که از او ماند
جهل و جهالت به یادگار علی‌جان
نفرین بر آن پسر که گر بکند بر
همچو پدر روزی افتخار علی‌جان
لعن بر اشراف و مفت‌خور کن و لعنت
بر پدر شیخ لاشخوار علی‌جان
ملّت محکومِ مرگ و محو و زوال است
گفتم و گویم هزار بار علی‌جان
آنقدر از دست غم شدم عصبانی
فکر فکورم بود فگار علی‌جان
کاش مرا نافریده بود که عمری
شاکی‌ام از آفریدگار علی‌جان
گر فتدم فرصتی به دست برآرم
از فلک و چرخ دون دمار علی‌جان
گر تو و من مُتَّفِق شویم، عدو را
بایدش آویختن به دار علی‌جان
از خودی خود خدا گواه برونم
چون شترِ مست و بی‌مهار علی‌جان
قطع کنم گرچه در مکالمه باشد
طول سخن بِهْ ز اختصار علی‌جان
جرگ رفیقان یکان یکان برسانی
عرض ارادت ز جان‌نثار علی‌جان
زود رسان زودتر جواب بده نیست
طاقت اوقات انتظار علی‌جان
نامه به مازندران نوشتی، بنویس
عرضه ز من بر حسن برار علی‌جان
هم به آشان هم اوشان حسین‌قلی را
هر دو به غربت به هم سپار علی‌جان
عارف ممنون ز حشمت‌الملک، این مرد
هست حقیقت بزرگوار علی‌جان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو چو هوشنگ، هوشیار علی‌جان
گویمت این نکته هوش دار علی‌جان
هوش مصنوعی: ای هم‌چون هوشنگ، آگاه و بیدار، به تو می‌گویم که این نکته را به خوبی در نظر داشته باش.
موقعِ تنهایی همچو ذاتِ خداوند
جفت نداری چو کردگار علی‌جان
هوش مصنوعی: در زمان تنهایی، مانند ذات خداوند، کسی نداری که همرا ه تو باشد، همان‌طور که خالق علی‌جان نیز تنهاست.
گر تو شدی یار غار خوش گذرد بر
آنکه شود با تو یار غار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر تو دوست صمیمی و همراه خوبی برای کسی باشی، زندگی برای او خوش و شیرین خواهد گذشت.
از دو نفر تا سه با تو راه توان رفت
آوخ اگر آن سه شد چهار علی‌جان
هوش مصنوعی: با دو نفر تا سه نفر می‌توانی در راهی پیش بروی، اما افسوس که اگر آن سه نفر به چهار نفر تبدیل شوند، راه دشوارتر خواهد شد.
گاه چو خُمّ عسل لبالبی از شهد
گاه تو چون برج زهرمار علی‌جان
هوش مصنوعی: هر لحظه می‌توانی مانند کوزه‌ای پر از عسل باشی، و گاهی هم همچون برجی از زهر و تلخی.
گاه تو شیرین‌تر از شکر گهِ دیگر
تلخ‌ترستی ز زهرمار علی‌جان
هوش مصنوعی: گاهی تو به اندازه شکر شیرینی و در زمان دیگری به اندازه زهر مار تلخی.
گاه تو چون قاطر چموش لگدزن
گاه چو دلدل تو راهوار علی‌جان
هوش مصنوعی: گاهی تو همچون قاطر سرکش و لگدزن هستی و گاهی مثل اسبی نرم و رام.
نیست کسی کز تو بر دلش ننشسته
حرف سه‌پهلو و گوشه‌دار علی‌جان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که از حرف‌های مبهم و پیچیده‌ تو در دلش تأثیر نپذیرفته باشد، علی‌جان.
روده‌درازی و پرنفس گهِ مستی
این شده بر حضرتت شعار علی‌جان
هوش مصنوعی: بسیار صحبت‌های بی‌پایان و پرشور در حالت مستی، به عنوان نشانه‌ای از عشق و ارادت به شما تبدیل شده است، ای علی‌جان.
هر که گرفتار صحبت تو شود شب
چاره ندارد جز انتحار علی‌جان
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور تو باشد، شب را جز با شجاعت و فداکاری نمی‌تواند سپری کند.
تیغِ زبانِ تو بهر آنکه کند قطع
حرف تو بدتر ز ذوالفقار علی‌جان
هوش مصنوعی: زبان تو مانند شمشیری است که قادر به قطع کردن هر سخنی است و این قدرتش از حتی شمشیر علی بن ابی‌طالب نیز بیشتر است.
چون بود اوضاع هیئتی که تو در وی
صدرنشین مصلحت‌گذار علی‌جان
هوش مصنوعی: به چه شکل و حالتی است که تو در آنجا مقام و جایگاه مهمی داری و به عنوان کسی که به خوشبختی و صلاح امور کمک می‌کند، شناخته می‌شوی؟
وای بر آن مجمعی که باشی و در وی
راه نباشد پی فرار علی‌جان
هوش مصنوعی: نیکو نیست که در جمعی باشی و نتوانی از آن خارج شوی، مانند علی‌جان که در چنین وضعیتی قرار گرفته است.
وای بر آن کس که در میانهٔ مردم
با تو شود یار و هم‌جوار علی‌جان
هوش مصنوعی: آه بر کسی که در میان مردم به دوستانت نزدیک می‌شود و هم‌صحبت تو می‌گردد علی‌جان.
وای به حال کسی که از تو بترسد
یا که تو بر وی شوی سوار علی‌جان
هوش مصنوعی: دروغی بیش نیست که کسی از تو بترسد یا بر او مسلط شوی، ای علی جان.
بخش کنی فحش و حرف تلخ تو در شب
صد نفر ار شد نه سرشمار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر در شب، فحش و سخنان تلخ تو را به صد نفر بگویی، به شمار علی‌جان هم نخواهد رسید.
دلبرِ شربت‌فروش باش و شکر‌لب
سرکه‌فروشی بنه کنار علی‌جان
هوش مصنوعی: عزیز من، دلی پر از محبت و صفا داشته باش و در کنار آن، کسی را که تلخی را به شیرینی بدل می‌کند بگذار.
لیک به مردانگی و غیرت و همت
یکّه حریفی و تک‌سوار علی‌جان
هوش مصنوعی: اما در زمینه شجاعت، غیرت و تلاش، تو منحصر به فرد و بی‌نظیر هستی، همچون سوارکار تنهایی که قهرمان و الگوی بزرگ است.
راستی این راستان به دهر نبینند
راستی از چرخ کج‌مدار علی‌جان
هوش مصنوعی: این حقیقت که راست و درست است، در دنیا به چشم نمی‌آید. این نادرست‌ها و کج‌روی‌ها از چرخ دوران ناشی می‌شوند.
مملکت اشرافی و من و تو به ذلت
مال حلال و سلیقه‌دار علی‌جان
هوش مصنوعی: در حالی که کشور بر اثر هرج و مرج به اوضاع خوبی نرسیده، ما در میان مسائل اقتصادی و اجتماعی، متوجه ارزش و اهمیت نعمت‌های حلال زندگی‌مان می‌شویم و به سلیقه و انتخاب‌های خود در این شرایط اعتقاد داریم.
کارگر و زنجیر به زحمت، و راحت
مفت‌خوران نکرده کار علی‌جان
هوش مصنوعی: کارگران با زحمت خود سختی می‌کشند، اما افرادی که به راحتی زندگی می‌کنند هیچ تلاشی انجام نداده‌اند.
مرد رعیت به پشت گاو چو خر، شیخ
تن ندهد زیر بار کار علی‌جان
هوش مصنوعی: مردی که در کارهای سخت با زحمت می‌کوشد و مانند خر بار روی دوش خودش دارد، اما شیخ نمی‌خواهد زیر بار زحمات و مسئولیت‌های سنگین برود.
تا بود عمامه بار دوش، گروهی
سورچرانند و خرسوار علی‌جان
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به دورانی اشاره دارد که برخی افراد به دلیل قدرت و نفوذ دیگران، به کارهایی مشغول هستند که به آن‌ها تعلقی ندارد. وقتی کسی بار سنگینی بر دوش دارد، نشان‌دهنده مسئولیت و وظیفه‌ای است که بر عهده‌اش گذاشته شده است. در این بین، عده‌ای هستند که با رفتارهای خود، تنها به فکر منافع شخصی و سرگرمی‌ها هستند و از شرایط دیگران بهره‌برداری می‌کنند. بنابراین، به نوعی می‌توان گفت که در این زمان، برخی افراد به دنبال لذایذ دنیوی خود هستند و از مسئولیت‌های واقعی فرار می‌کنند.
کرده قناعت ز زندگی تو و من هم
هردو به یک شام و یک ناهار علی‌جان
هوش مصنوعی: ما هر دو از زندگی قناعت کرده‌ایم و به یک وعده شام و یک وعده ناهار بسنده کرده‌ایم، علی‌جان.
آمده از آسمان برای من و تو
سورهٔ وَالْلَیل و النَّهار علی‌جان
هوش مصنوعی: از آسمان برای ما سوره‌ای نازل شده است که در آن به شب و روز اشاره شده است.
باز به این زندگی من و تو نداریم
راحتی از دست روزگار علی‌جان
هوش مصنوعی: در زندگی مشترک ما، دیگر آرامش و راحتی نداریم و روزگار سختی را سپری می‌کنیم، علی‌جان.
ابره اگر یافتی‌ام آسترش نیست
آستر ار شد نبد نوار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر ابر را پیدا کنی، دیگر آستری برای آن وجود ندارد. اگر هم به آستری تبدیل شود، دیگر مانند نوار علی‌جان نخواهد بود.
ما دو گریبان پاره پاره، نپوشیم
پیرهن شیک و تکمه‌دار علی‌جان
هوش مصنوعی: ما با لباس‌های کهنه و پاره‌پاره، نمی‌توانیم لباس‌های خوب و شیک بپوشیم.
جامهٔ بیچارگی بپوش، بپوشیم
چشم ز دیبای زرنگار علی‌جان
هوش مصنوعی: لباس فقر و نیاز را به تن کن، تا ما نیز به زیبایی‌های دنیا نگاه نکنیم.
کوری چشم کسی که خواست نبیند
ما و تو باشیم نونوار علی‌جان
هوش مصنوعی: چشمان کسی که نمی‌خواهد ما را ببیند، کور باد. ما و تو با هم در شرایط خوبی خواهیم بود، علی جان.
دانی‌ام ایام هجر چون گذرد چون
می‌گذرد روز روزه‌دار، علی‌جان
هوش مصنوعی: می‌دانی که روزهای جدایی چگونه می‌گذرد، مثل روزهای کسانی که روزه می‌گیرند، علی‌جان.
چرخ امانم نداد چند صباحی
گیرم یک گوشه‌ای قرار علی‌جان
هوش مصنوعی: چرخ فلک به من اجازه نداد که مدت زیادی در یک جا آرامش داشته باشم، ای علی جان، کاش می‌توانستم لحظه‌ای در یک گوشه استراحت کنم.
کرد طبیعت مرا به کوه و بیابان
در‌به‌در از روی اضطرار علی‌جان
هوش مصنوعی: طبیعت مرا به دامان کوه و بیابان برد و به‌دلیل برخی شرایط سخت و اضطراری، به حالتی آشفته و سرگردان درآورده است.
بس که به فکر اندرم ندانم امسال
آمد و کی رفت کی بهار علی‌جان
هوش مصنوعی: من آن‌قدر درگیر افکار و دغدغه‌هایم هستم که اصلاً نمی‌دانم امسال چه زمانی آمد و چه زمانی رفت، حتی فراموش کرده‌ام که بهار کی است، علی‌جان.
بود بهارم شبی که چون شفق صبح
صبح شفق بودی‌ام کنار علی‌جان
هوش مصنوعی: در آن شب که بهاری بودم، مانند سپیده‌دم صبح، در کنار علی‌جان، نور و زیبایی خاصی داشتم.
دست به گل چون برم نمانده به دستم
جای سلامت ز دست خار علی‌جان
هوش مصنوعی: وقتی به گل می‌زنم، دیگر جایی در دستم برای سلامت باقی نمی‌ماند و همه‌چیز را از دست می‌دهم، مانند خارهای اطراف گل.
جان به لب آمد مرا ز بس که رذالت
دیدم از ابنای روزگار علی‌جان
هوش مصنوعی: زندگی برایم به شدت دشوار شده است، چرا که از زشتی‌ها و بدی‌های انسان‌ها در این دنیا به تنگ آمده‌ام.
با که توان گفت درد خویش در این ملک
وز که توان بود امیدوار علی‌جان
هوش مصنوعی: کیست که بتوان با او از دردهای خود در این سرزمین سخن گفت، و از که می‌توان امید داشت، ای علی‌جان؟
شاه و وزیر و وکیل و حاکم و محکوم
رشوه‌بگیرند و رشوه‌خوار علی‌جان
هوش مصنوعی: در این متن به وضعیت فساد در جامعه اشاره شده است، جایی که مقام‌های بالا مانند شاه، وزیر، و وکیل درگیر فساد و دریافت رشوه هستند. همچنین اشاره به حاکم و محکوم نیز نشان‌دهنده این است که حتی در سطوح پایین‌تر، این مشکل وجود دارد و همه افراد از آن تأثیر می‌پذیرند.
عالم و جاهل به یک ردیف در انظار
خادم و خائن به یک قطار علی‌جان
هوش مصنوعی: عالم و نادان در نظر دیگران از یک درجه و یک سطح هستند، خادم و خیانتکار نیز به یک اندازه دیده می‌شوند.
عصر تمدن ببین و دور تجدد
از فکلی‌های لاله‌زار علی‌جان
هوش مصنوعی: به عصر مدرنیته و پیشرفت نگاه کن و از فکر و ذهنیت سنتی و قدیمی که در خیابان لاله‌زار است، دوری کن.
ملّتِ وجدان‌کش و زبون و ریاکار
باربر غیر و بردبار علی‌جان
هوش مصنوعی: مردم بی‌احساس و ترسو و تظاهرکننده، در زمینه‌های دیگر مثل کار و صبوری، مانند علی هستند.
باربر انگلیس و کارگر روس
مردمِ بی‌قدر و اعتبار علی‌جان
هوش مصنوعی: باربر انگلیسی و کارگر روس، جامعه‌ای از انسان‌ها هستند که ارزش چندانی در نظر دیگران ندارند و به نوعی فراموش شده‌اند.
جمعی ماهانه ز انگلیس بگیرند
جرگه‌ای از روس جیره‌خوار علی‌جان
هوش مصنوعی: گروهی از انگلیس به طور ماهانه، جشنی برپا می‌کنند که در آن روس‌ها هم به عنوان افراد وابسته و تحت‌نفوذ علی‌جان حضور دارند.
جمع کثیری دوان به راه سفارت
دولا دولا شترسوار علی‌جان
هوش مصنوعی: گروهی بزرگ در حال دویدن به سمت سفارت هستند و به طرز جالبی بر روی شترها نشسته‌اند.
شاه و گدا دزد، دزد و میر و عسس مست
مملکت از هر طرف دچار علی‌جان
هوش مصنوعی: در این بازی زندگی، همه چیز به هم آمیخته و یکی از دیگری کمتر نیست. حتی کسانی که مقام و موقعیت بالایی دارند، در کارهای غیر اخلاقی و ناپسند تفاوتی با کسانی که در پایین‌ترین سطح جامعه هستند ندارند. در واقع، در این واقعیت پیچیده، همه افراد جامعه خود را در چالش‌ها و مشکلات مشابهی می‌بینند.
آنچه به جا مانده برد شه به اروپا
به به از این شاه و شاهکار علی‌جان!
هوش مصنوعی: آنچه که از او به یادگار مانده، با وجود این شاه و کارهایش، به واقع در اروپا ارزشمندتر است!
گنج جواهر ز شاه باز گرفتن
مهره گرفتن بود ز مار علی‌جان
هوش مصنوعی: گنج و جواهر را از شاه به دست آوردن، مانند گرفتن مهره از مار است.
مجلس ننگین، وکیل خائن و قاتل
دولت و کابینه لکّه‌دار علی‌جان
هوش مصنوعی: مجلس بی‌اعتبار، نماینده‌ای خائن و عاملی برای فساد و خرابکاری در دولت و کابینه علی‌جان.
هیز طبیعت، محیط فاسد و مسموم
بشکند این چرخ کهنه‌کار علی‌جان
هوش مصنوعی: دستگاه طبیعت و محیط آلوده و مضر این دنیای کهنه را از بین ببرد.
چشم سیاهی کند تپد دلِ من از
وحشتِ این قیرگون حصار علی‌جان
هوش مصنوعی: چشم‌های تیره و سیاه باعث می‌شود که قلب من از ترس این دیوار تاریک و ظلمانی به تپش بیفتد.
لعنت بر یارم و دیارم، لعنت
بر پدر شهر و شهریار علی‌جان
هوش مصنوعی: نفرت و نفرین به محبوبم و زادگاهم، نفرین به پدر شهر و فرمانروای آن.
لعنت بر کشور جم و کی، لعنت
بر پدر تاج و تاجدار علی‌جان
هوش مصنوعی: نفرت از سرزمین جم و کی، و همچنین نفرت از پدر تاج و حکم‌ران.
نفرین بر کشور غم‌آور و نفرین
بر غم و غمخوار و غمگسار علی‌جان
هوش مصنوعی: نفرین بر سرزمینی که پر از غم است و نفرین بر افسوس و کسانی که در غم با ما هستند و برای ما تسلی می‌آورند.
تف به تو تف بر من و تفو به تو ای پست
مردمِ ننگین و شرمسار علی‌جان
هوش مصنوعی: به من و تو بی‌احترامی می‌کنم و به تو، ای انسان ننگین و شرمنده، تف می‌اندازم.
لعنت بر روح آنکه مملکتی کرد
جغد‌نشین و خرابه‌زار علی‌جان
هوش مصنوعی: روح کسی که کشور را محل زندگی جغدها و ویرانه‌ها قرار داد، مورد نفرین است.
لعنت بر گور آن پدر که از او ماند
جهل و جهالت به یادگار علی‌جان
هوش مصنوعی: ننگ بر کسی که به جا گذاشتن نادانی و بی‌خبری را به نسل‌های بعدی به ارث گذاشته است.
نفرین بر آن پسر که گر بکند بر
همچو پدر روزی افتخار علی‌جان
هوش مصنوعی: نفرین بر پسری که اگر مانند پدرش روزی به افتخار برسد.
لعن بر اشراف و مفت‌خور کن و لعنت
بر پدر شیخ لاشخوار علی‌جان
هوش مصنوعی: بر اشراف و کسانی که زندگی راحت و بدون زحمت دارند، نفرین بفرست و همچنین نفرین بر پدر شیخ علی‌جان که به نظر می‌رسد بی‌خود و بی‌جهت زندگی می‌کند.
ملّت محکومِ مرگ و محو و زوال است
گفتم و گویم هزار بار علی‌جان
هوش مصنوعی: ملت گرفتار مرگ و نابودی و زوال است؛ این را یکبار نگفتم، بلکه هزار بار می‌گویم، ای علی.
آنقدر از دست غم شدم عصبانی
فکر فکورم بود فگار علی‌جان
هوش مصنوعی: به شدت از غم و اندوه خسته و عصبانی شدم، فکر می‌کنم که دلم خیلی شکسته و آزرده است.
کاش مرا نافریده بود که عمری
شاکی‌ام از آفریدگار علی‌جان
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودم، چرا که همیشه از خالق خود ناراضی‌ام و از زندگی‌ام شکایت دارم.
گر فتدم فرصتی به دست برآرم
از فلک و چرخ دون دمار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر فرصتی مناسب به دست بیاورم، از آسمان و جهان پست، زندگی علی‌جان را به هم می‌زنم.
گر تو و من مُتَّفِق شویم، عدو را
بایدش آویختن به دار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر تو و من با هم هم نظر باشیم، باید دشمن را به دار بزنیم.
از خودی خود خدا گواه برونم
چون شترِ مست و بی‌مهار علی‌جان
هوش مصنوعی: من به قدری مست و بی‌قرار هستم که مانند شتری گم شده و بی‌مهار، فقط خود خدا شاهد حال من است.
قطع کنم گرچه در مکالمه باشد
طول سخن بِهْ ز اختصار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است صحبت کردن طولانی شود، اما من ترجیح می‌دهم که صحبت را قطع کنم تا اینکه بخواهم به صورت مختصر و کوتاه بیان کنم.
جرگ رفیقان یکان یکان برسانی
عرض ارادت ز جان‌نثار علی‌جان
هوش مصنوعی: اگر هر یک از دوستان را به طور جداگانه معرفی کنی، من از صمیم قلب ارادت و احترام خود را به علی‌جان ابراز می‌کنم.
زود رسان زودتر جواب بده نیست
طاقت اوقات انتظار علی‌جان
هوش مصنوعی: علی‌جان، زود جواب بده؛ طاقت انتظار کشیدن را ندارم.
نامه به مازندران نوشتی، بنویس
عرضه ز من بر حسن برار علی‌جان
هوش مصنوعی: به مازندران نامه نوشتی، اما حتماً پیام من را درباره حسن برادر علی‌جان هم بگذران.
هم به آشان هم اوشان حسین‌قلی را
هر دو به غربت به هم سپار علی‌جان
هوش مصنوعی: هم آشان هم اوشان که به حسین‌قلی معروفند، هر دو را در غربت به علی جان بسپاری.
عارف ممنون ز حشمت‌الملک، این مرد
هست حقیقت بزرگوار علی‌جان
هوش مصنوعی: عارف از بزرگی و عظمت حشمت‌الملک سپاسگزار است، زیرا او حقیقت شخصیت والای علی‌جان را نمادین به نمایش گذاشته است.

حاشیه ها

1402/12/11 13:03
کژدم

عارف پیرامون این قصیده نوشته است:

«(۱۳۴۰) به دوست خودم علی بیرنگ

البته از عهد طفولیت تاکنون هزار مرتبه دیده و اگر ان‌شاءالله خدا عمر بدهد زنده بمانید تا هزار سال دیگر هم در ایران خواهید دید در کوچه و بازار ایران دراویش به اشکال و الوان مختلف با صداهای مهیب و دست کوفتن و به دهن کف به لب آوردن و حبس کردن نفس یا ول کردن یک دفعهٔ آواز، مدح حضرت مولا را خوانده علی‌جان علی‌جان به عشق مولا مشغولِ گشت و گدایی می‌گردند.

مولوی می‌گوید:

عشق‌هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

پس چه بهتر که عشق به مولا آن هم بی‌رنگ باشد. حالا که چنین است مجذوب تو من، محبوب تو من، علی‌جان! البته هنگام خواندن این عریضه و این قصیده‌ای که در مدح حضرت مولا علی بیرنگ گفته شده است، همچو تصور کنید عارف، این درویش بیابانی علی‌علی‌جویان محبوب‌ِمن‌گویان مدح مولا را وسیلهٔ گذران خود قرار داده در کوچه و بازار همدان (گردش‌کنان) مشغول گشت و گدایی است و یک مشت هم بچهٔ …ـون‌لخت از قبیل «ایران جوان» که در آن کتاب معهود دیده‌ام و از نظر هیچ‌وقت محو نمی‌شود دنبال …ـون او افتاده (که عارف می‌رود از پیش و جمعی در پی عارف)؛ می‌توانید یک همچو منظرهٔ ذوقی خیالی تشکیل داده از روی حضور قلب و خیال جمع این قصیدهٔ مرا بخوانید تا بدانید چقدر خیال من با شما است.

قربانت: (ابوالقاسم عارف)»

تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۳۰۰ خورشیدی.