شمارهٔ ۴ - پدر نامه عارف
بار آورندهٔ شَجَرِ بیثمر پدر
ای زندگانیت همه با دردسر پدر
ای مایهٔ فلاکت و خون جگر پدر
ای تربیت کنندهٔ اولاد خر پدر
ای کرده چاک دامن ناموس مادرم
هر شب گرفته تنگ برش در برابرم
پنداشتی که مرده و گر زندهام خرم
مردم ز شرم اینکه چه سان سر برآورم
ای من شده شهید ره کیر خر پدر
ای ز آدم بهشت فرو شد ترا نسب
عمری فکندهای تو مرا در غم و تَعَب
ای برخلاف علم و ادب همچو بولهب
گشتم ز دست جهل تو حمّالة الحطب
در زیر بار زندگیم همچو خر پدر
شاگرد خانه پادو بازار کردیم
پا بست زن اسیر طلبکار کردیم
بیعلم و بیسواد و خر و خوار کردیم
جز خانهٔ خود از همه جا بیخبر پدر
نفرین به خانواده و خوان تو نان تو
جانم به لب رسید پدر جان به جان تو
آتش به خانمان تو و آشیان تو
رفتم به کشوری که نیابم نشان تو
آیم دمی که از تو نبینم اثر پدر
شمارهٔ ۳ - یک غزل ناتمام عارف: جان از غم دوست رستنی نیستشمارهٔ ۵ - دلاکیه عارف: رفت شخصی تا که بتراشد سرش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.