گنجور

شمارهٔ ۳ - یک غزل ناتمام عارف

جان از غم دوست رستنی نیست
زین دام هلاک جستنی نیست
آن فتنه که خاستی و برخاست
تا ننشینی نشستنی نیست
بگسست علاقه‌ای که‌اش من
پنداشتمی گسستنی نیست
از کردنِ توبه توبه کردم
این توبه دگر شکستنی نیست
آن سبزهٔ عشق کو نخورد آب
از چشمهٔ چشم رستنی نیست
از قحبه و هیز عشق و عفت
زینهار مجو که جستنی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان از غم دوست رستنی نیست
زین دام هلاک جستنی نیست
هوش مصنوعی: از غم دوست نمی‌توان رهایی یافت و جست‌وجوی نجات از این نابودی ممکن نیست.
آن فتنه که خاستی و برخاست
تا ننشینی نشستنی نیست
هوش مصنوعی: آن شور و اشتیاقی که تو به پا کردی و سر برآوردی، هیچ‌گاه آرامش و سکون نخواهد یافت.
بگسست علاقه‌ای که‌اش من
پنداشتمی گسستنی نیست
هوش مصنوعی: رابطه‌ای که من فکر می‌کردم هیچ‌گاه از هم نمی‌پاشد، در واقع از هم پاشید.
از کردنِ توبه توبه کردم
این توبه دگر شکستنی نیست
هوش مصنوعی: من از توبه کردن دست کشیدم، چون این بار دیگر توبه‌ام قابل شکستن نیست.
آن سبزهٔ عشق کو نخورد آب
از چشمهٔ چشم رستنی نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند گیاهی است که اگر از آب چشمهٔ اشک تغذیه نکند، نمی‌تواند رشد کند و زنده بماند.
از قحبه و هیز عشق و عفت
زینهار مجو که جستنی نیست
هوش مصنوعی: به دنبال عشق و عفت نباش، زیرا این‌ها به راحتی یافت نمی‌شوند.