گنجور

شمارهٔ ۲ - نامه عارف به دوستش محمدرضا هزار

هزار مرتبه جانی که جانم از دستش
به لب رسیده فدای «هزار» نتوان کرد
هزار درد نهان دارمی که یک ز هزار
به جز «هزار» به کس آشکار نتوان کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار مرتبه جانی که جانم از دستش
به لب رسیده فدای «هزار» نتوان کرد
هوش مصنوعی: من هر بار که روح و جانم به لب رسیده، باز هم نمی‌توانم فدای هزاران وعده و آرزو شوم.
هزار درد نهان دارمی که یک ز هزار
به جز «هزار» به کس آشکار نتوان کرد
هوش مصنوعی: من دردهای زیادی در درون دارم که هیچ‌کس نمی‌تواند به جز خودم، حتی یکی از آن‌ها را درک کند.