شمارهٔ ۵۴ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست
زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت
در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست
بالله به نان و نمک او که جهان نیز
جز خون جگر یک شکم سیر نخوردست
شمارهٔ ۵۳ - قطعهٔ زیر را به خواجه اسحاق پدر خواندهٔ خود فرستاده: مرا مقصود فرزندان آدمشمارهٔ ۵۵ - مطایبه: دوش در خواب من پیمبر را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست
هوش مصنوعی: آن واقعهای رخ داد که همه جهانیان به خود میبالیدند و میگفتند: "من همانم که از بوالحسن به مرتبهای رسیدهام که هر روز سه نفر را به پای خود میکشم."
زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت
در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست
هوش مصنوعی: از آن روز که آسمان به خاطر درجات بالای انسانی، او را به گوشهای از حبس کشاند و گرفتار حوادث و مشکلاتش کرد.
بالله به نان و نمک او که جهان نیز
جز خون جگر یک شکم سیر نخوردست
هوش مصنوعی: به خدا قسم، تنها با نان و نمک او، که در جهان هم کسی جز با زحمت و خون دل نمیتواند یک شکم سیر کند.

انوری