گنجور

شمارهٔ ۴۶ - بیگاه به حضرت رفت در عذر آن گوید

تو آن فرزانهٔ آزاد مردی
که آزادی ز مادر با تو زادست
دلت گر یک زمان در بند ما شد
به ما بر دست فرمانت گشادست
اگر بی‌تو نشستی بود ما را
غرامت را به جانی ایستادست
تو گر گویی که روز آمد به آخر
حدیثی از سر انصاف و دادست
ولیکن چون تویی روز زمانه
ترا هر گه که بینم بامدادست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو آن فرزانهٔ آزاد مردی
که آزادی ز مادر با تو زادست
هوش مصنوعی: تو انسانی دانا و آزاد هستی که آزادی از آغاز تولد با تو همراه است.
دلت گر یک زمان در بند ما شد
به ما بر دست فرمانت گشادست
هوش مصنوعی: اگر دلت یک لحظه به ما وابسته شود، ما اختیار و قدرت دل تو را در دست خواهیم گرفت.
اگر بی‌تو نشستی بود ما را
غرامت را به جانی ایستادست
هوش مصنوعی: اگر بدون تو نشسته‌ایم، پس این سرنوشت ما را به پای جان به زانو درآورده است.
تو گر گویی که روز آمد به آخر
حدیثی از سر انصاف و دادست
هوش مصنوعی: اگر بگویی که روز به پایان رسیده است، باید یک داستانی از روی انصاف و عدالت مطرح کنی.
ولیکن چون تویی روز زمانه
ترا هر گه که بینم بامدادست
هوش مصنوعی: اما هنگامی که تو در نظر من می‌آیی، هر بار شبیه صبحی تازه و روشن است.

حاشیه ها

1402/05/15 01:08
امیرالملک

خدا تیره شب از شَعر تو کردست / گشاد صبح در رویت نهادست

بیا ای روز رنگین، شب شکن، چون / تو را آنگه که بینم بامدادست