شمارهٔ ۴۰ - فیالحکمة
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
شمارهٔ ۴۰ - فیالحکمة به خوانش سارنگ صیرفیان
حاشیه ها
با سلام و تشکر در بیت سوم مصراع دوم آیا به جای واژه -(آنجا) -(آنها )صحیح تر نیست؟
به احتمال نزدیک به یقین، پروین شعر مشهور "روزی گذشت پادشهی از گذرگهی..." رو با نگاه به این شعر سروده.
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » اشک یتیم/
آفرین به پروین
ایشان در عنفوان جوانی از بسیاری از شاعران در ادب و نظم و تسلط بر اوضاع اجتماعی برتر بوده
اگر به گفته ای ، این چامه را از انوری الهام گرفته باشد ، به وضوح برتری طبع روان او به انوری نمایان است
چه از نظر محتوا و معنا ، و چه از نظر زیبایی کلام بسیار از شعر انوری والا تر است
ضمن اینکه پروین هیچگاه مجیز گوی قدرت مندان نبوده بر خلاف انوری که در خدمت سلاطین روزگار می گذرانده، هر چند در بعضی اشعار او تغییراتی داده اند ، ولی از مقام شامخ این بانو ی گرانمایه نکاسته است
«...به وضوح برتری طبع روان او به انوری نمایان است.»
سوهان مزاح مکشید.
سرقت بدون ذکر نام هنر نیست سمانه خان. زنها همیشه از زنها دفاع می کنند.
عبوری گرامی
سرقت با الهام گرفتن تفاوت دارد
سرقت آنست که عین شعر و یا مطلب را از دیگری کپی کنی و به نام خودت ” جا “ بزنی
ولی الهام ، گرفتن ایده از کسی است و به نوعی دیگر بیان کردن
اگر بنا به گفته ی شما باشد که درصد زیادی از اشعار حافظ سرقت است .
ضمناً ، برتری و والایی پروین اعتصامی این شاعر بزرگ زمان ما ، احتیاج به دفاع ندارد ، چون خود بیانگر بزرگی خویش است
ناشناس4 حرف مفت موقوف
پروین حتی ضد حکومت رضا شاه هم شعر داره. همین شعرش که به الهام از انوری گفته:
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
این چکار به رضا شاه بزرگ دارد ؟
خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گر در این گمگشتهکشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
نسبت دادن عنوان مجیزگوی رضاخان پهلوی به شاعره ی آزاده ای مانند پروین امری به دور از انصاف و احتمالا ناشی از ناآگاهی صاحب دیدگاه بالاست. به عنوان مثال فردی آمریکایی که پروین را از نزدیک ملاقات کرده درباره ی او اینگونه سخن رانده است:
« نظر من برای اولین با به خاطر استنکاف او از تدریس زبان و ادبیات به ملکه، به «پروین» جلب شد. دلیری و سرسختی چنین طرز برخوردی، دل مرا از تحسین نسبت به او آکنده کرد. مخالفت با دستور صریح رضاشاه، علیرغم آشنایی با زودخشمی و خشونت او، شگفتی و تحسین مرا برانگیخت. پروین خانم در مورد تصمیمش در واردشدن به دربار از پشتیبانی کامل خانوادهاش برخوردار بود و از آن گذشته عقاید و سنن اشرافی رایج، بر این تصمیم صحه میگذاشت. «رضا»، که عادت به تحمل مخالفت حتی از جانب اشرافیترین افراد مملکت را هم ندارد، مجبور شد که تسلیم این دخترک جدی و عینکی بشود. مجبور کردن «پروین» به قبول فرامین شاهانه، برای شاه خطرناک بود و «پروین» خانم آنقدر تیزهوش بود که این را بداند.
سروده پروین بانو در ستایش رضا شاه بزرگ
خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گر در این گمگشتهکشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هر که خواهد گر سلیمان است و گر قارون گداست
My crown is in my heart, not on my head; not decked with diamonds and Indian stones, nor to be seen: my crown is called content, a crown it is that seldom kings enjoy”
کاش میدانستم منظور شکسپیر از content در اینجا دقیقا چیست!
قناعت؟
خرسندی؟
؟؟
ولی بیشتر به نظر می رسد نخواستن باشد یا هشتن یا هلیدن!
چون پادشاهان با آن تاج های مسخره و سرزمین هایی که در آنها آفتاب غروب نمی کند بارزترین ویژگی شان این است که از همه بیشتر می خواهند!!
و محروم ترینند از موهبت نخواستن!
هر چه دایره چیزهایی که بدانها نیاز نداریم بزرگتر باشد ثروتمند تریم نه هرچه دایره چیزهایی که داریم!
گدا سلطان راستین است، لیست اقلامی که بدانها نیاز ندارد بسیار بسیار بیشتر از اقلامیست که سلطان بدانها نیاز ندارد!
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت؟
نگهبانی مُلک و دولت بلاست / گدا پادشا است و نامَش گذاشت
خبر ده به درویشِ سلطان پَرَست / که سلطان زِ درویش مسکین تر است
گدا را کند یک دِرم سیم سیر / فریدون به مُلکِ عجم نیم سیر
پوزش می خواهم، باز هم به حصر رفت، شاید که این نرم افزارک به نامک این کوچک حساس است!
روفیا سپاس.... در ضمن من به جستجوی این شعر در قسمت قصاید می گشتم.این شعر در کتاب ادبیات اول دبیرستان بود(شاید دوم)تجربی بود .
دی مرا شاعرکی گفت غزل می گویی
گفتم: از مدح و هجا دست بیافشاندم هم
گفت:چون گفتمش آن حالت گمراهی بود
حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم
غزل ومدح و هجا هر سه از آن می گفتم
که مرا حرص و غضب بود به آن شهوت ضم
غزل و مدح و هجا گفتم و یارب زنهار
بس که با عقل جفا کردم و با نفس ستم
انوری لاف زدن شیوه مردان نبود
چون زدی باری مردانه نگه دار قدم
گوشه ای گیر و سر راه نجاتی بطلب
که نه بس دیر بر آید به تو این یک دو سه دم
...این اشعار از انوری است و چرایی آنکه چرا مدح میگفته است.(برگرفته از بهارستان جامی)
بانو پروین سخنوری بی همال است اندیک که نمیتوان او را هم اورد بزرگی چون انوری دانست -
-
انوری در سخنوری بسیار بزرگ است -
افسوس که مرگ میاید و در گور دیوان انوری نتوان خواند لطافت طبع و سخنوری اش بی بدیل است
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی
توصیف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
جالب است که انوری اصلاً از کلمه فقیر استفاده نکرده زیرا که فقیر در عین حال معنای باطنی متعالیd دارد. اما گدا: در زبان اوستایی گد خواهش کردن و خواستن است.
کجای فقیر معنای متعالی میدهد؟
درباره گدا که خود انوری می گوید خواستن کدیه است وگدایی خواهندگی
پیشنهاد میکنم حداقل نیم نگاهی به سیر این کلمه از زبان عربی و قرآن تا احادیث و بعد صیقل خوردن معنای آن در آثار عرفانی و نیز در شعر بیاندازید. از حافظ است:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی