شمارهٔ ۳۷ - در مدح گوید
ای سروری که از گل دل قامت قلم
بیخدمت دوات تو بسته کمر نخاست
بادا همیشه ملک جمال تو منتظم
کز کاف کن فکان چو وجودت گهر نخاست
بیطبع دلگشای تو از سنگ زر نخاست
بیلفظ جانفزای تو از نی شکر نخاست
دعوی همی کنم که در آفاق چون تویی
از مسند امامت صدری دگر نخاست
شمارهٔ ۳۶ - در شکایت گوید و توقع تلطف کند: چون برگهای طوبی طبعم به نام توشمارهٔ ۳۸ - در مدح موئتمن سرخسی: رتبت و تمیکن صدر موئتمن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سروری که از گل دل قامت قلم
بیخدمت دوات تو بسته کمر نخاست
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که از زیبایی دل، قلم به خود آراسته است، دوات من به خاطر خدمت به شما، خود را به زنجیر درآورده و بیحرکت مانده است.
بادا همیشه ملک جمال تو منتظم
کز کاف کن فکان چو وجودت گهر نخاست
هوش مصنوعی: باشد که همیشه زیبایی تو به ترتیب و نظم باشد، چون از کاف به فکنی در آمدی، وجودت چون گوهر نور پیدا نشد.
بیطبع دلگشای تو از سنگ زر نخاست
بیلفظ جانفزای تو از نی شکر نخاست
هوش مصنوعی: اگر دلانگیزی و صفای تو نباشد، از سنگ طلا نمیتوان چیزی به دست آورد. بدون کلام شیرین و جانبخش تو، نمیتوان از نی، شکر تولید کرد.
دعوی همی کنم که در آفاق چون تویی
از مسند امامت صدری دگر نخاست
هوش مصنوعی: من ادعا میکنم که در دنیا کسی مانند تو وجود ندارد و از جایگاه رهبری، هیچ کس به گرد پای تو نمیرسد.