گنجور

شمارهٔ ۳۰۳ - حکیم در جواب شجاعی گوید

ای شجاعی کز تو بددل‌تر ندیدم در جهان
تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش
گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند
خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش
آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند
وان خورد سیم تراکو در تو ریزد سیم خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شجاعی کز تو بددل‌تر ندیدم در جهان
تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش
هوش مصنوعی: ای شجاع! در دنیا هیچ‌کس را بددل‌تر از تو ندیده‌ام. تیر تو از کمانت بیرون نمی‌آید مگر از ترس خودت.
گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند
خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش
هوش مصنوعی: اگر در جایی دیگر تیر از کمان رها شود، تو نیز از ترس و ناامیدی به حالت خفتگی درمی‌آیی، درست مانند کمان که در سرزمین خود به خاطر ترس، آماده برای شلیک می‌شود.
آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند
وان خورد سیم تراکو در تو ریزد سیم خویش
هوش مصنوعی: کسی که تو را از خودت جدا کند و به تو طلا بدهد، در واقع به تو خیانت کرده است. و کسی که به تو نقره می‌دهد، در حقیقت نقره‌اش را در وجود تو می‌ریزد.