گنجور

شمارهٔ ۲۴۸ - حکیم رنجور بود و دوستی او را عیادت نکرد در شکایت و طلب حضور او گوید

ای بدیع‌الزمان بیا و ببین
که ز بدعت جهان چه می‌زاید
دوستان را به رنج بگذاری
تا فلکشان به غم بفرساید
من بدین دوستی شدم راضی
که ترا این چنین همی باید
گرچه در محنتی فتادستم
که دل از دیده می‌بپالاید
به سر تو که هیچ لحظه دلم
از تقاضای تو نیاساید
به درم هر که دست باز نهد
گویم این بار او همی آید
تو ز من فارغ و دلم شب و روز
چشم بر در ترا همی پاید
خود به از عقل هیچ مفتی نیست
زانکه او جز به عدل نگراید
قصه با او بگوی تات برین
بنکوهد اگرت نستاید
این ندانم چه گویمت چو فلک
پایم از بند باز نگشاید
با سر و روی و ریش تو چه کنم
رحمت تو کنون همی باید
کاهنم پشت پای می‌دوزد
وافتم پشت دست می‌خاید
این دو بیتک اگرچه طیبت رفت
تا دگر صورتیت ننماید
گر بدین خوشدلی و آزادی
خود دلم عذرهات فرماید
ورنه باز اندر آستینم نه
گر همی دامنت بیالاید
جد بی‌هزل زیرکان گویند
جان بکاهد ملامت افزاید
طعنهٔ دشمنان گزاینده است
طیبت دوستان بنگزاید
پوستینم مکن که از غم و درد
فلکم پوست می‌بپیراید
آسیای سپهر دور از تو
هر شبم استخوان همی ساید
عکس اشک و رخم چو صبح و شفق
سقف گردون همی بیاراید
نالهایی کنم چنانکه به مهر
سنگ بر حال من ببخشاید
دستم اکنون جز آن ندارد کار
کز رخم رنگ اشک بزداید
کیل غم شد دلم که چرخ بدو
عمرها شادیی نپیماید
در عمرم فلک به دست اجل
می‌بترسم که گل برانداید
چه کنم تا بلا کرانه کند
یا مرا از میانه برباید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بدیع‌الزمان بیا و ببین
که ز بدعت جهان چه می‌زاید
هوش مصنوعی: ای زیبای زمان، بیا و نگاهی به دنیای جدید بینداز و ببین که از ناهنجاری‌ها و نوآوری‌های آن چه چیزهایی به وجود می‌آید.
دوستان را به رنج بگذاری
تا فلکشان به غم بفرساید
هوش مصنوعی: دوستانت را در سختی و درد تنها بگذاری تا زمان و سرنوشت، آن‌ها را به غم و اندوه مبتلا کند.
من بدین دوستی شدم راضی
که ترا این چنین همی باید
هوش مصنوعی: من به این دوستی راضی هستم که تو شایسته این گونه رفتار هستی.
گرچه در محنتی فتادستم
که دل از دیده می‌بپالاید
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در سختی و مشقتی قرار دارم، اما دل من از غم و اندوه نمی‌کاهد و همچنان امیدوار است.
به سر تو که هیچ لحظه دلم
از تقاضای تو نیاساید
هوش مصنوعی: دل من هرگز از آرزو و خواسته تو خسته نمی‌شود.
به درم هر که دست باز نهد
گویم این بار او همی آید
هوش مصنوعی: هر کس که به در خانه‌ام بیاید، به او می‌گویم که در این فرصت او هم خواهد آمد.
تو ز من فارغ و دلم شب و روز
چشم بر در ترا همی پاید
هوش مصنوعی: من از تو بی‌خبرم، اما دلم همیشه در حال انتظار توست و شب و روز به در نگاه می‌کند.
خود به از عقل هیچ مفتی نیست
زانکه او جز به عدل نگراید
هوش مصنوعی: عقل خود به تنهایی ارزشی ندارد، زیرا او تنها به انصاف و راستی توجه دارد.
قصه با او بگوی تات برین
بنکوهد اگرت نستاید
هوش مصنوعی: با او صحبت کن تا داستانش را بشنوی، اگر به تو توجه نکند.
این ندانم چه گویمت چو فلک
پایم از بند باز نگشاید
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه باید بگویم، زیرا اگر به من اجازه آزاد شدن ندهد، از بند رها نخواهم شد.
با سر و روی و ریش تو چه کنم
رحمت تو کنون همی باید
هوش مصنوعی: من با چهره و ظاهرت چه کار کنم، به رحمت تو اکنون نیاز دارم.
کاهنم پشت پای می‌دوزد
وافتم پشت دست می‌خاید
هوش مصنوعی: یک عارف یا روحانی در حال ترک دنیا و پیروی از نیروی معنوی است، در حالی که من که پیرو او هستم، در تلاش برای یافتن راه خود و تعبیرهای زندگی‌ام هستم.
این دو بیتک اگرچه طیبت رفت
تا دگر صورتیت ننماید
هوش مصنوعی: این دو بیت اگرچه زیبایی‌اش رفته و دیگر قابل مشاهده نیست، اما هنوز هم ارزش و اهمیت خاصی دارد.
گر بدین خوشدلی و آزادی
خود دلم عذرهات فرماید
هوش مصنوعی: اگر به این شادکامی و آزادی خود ادامه دهم، دل من به دوری‌ها و غم‌ها شکایت خواهد کرد.
ورنه باز اندر آستینم نه
گر همی دامنت بیالاید
هوش مصنوعی: اگر به من نزدیک شوی و دامن خود را به من بدهی، در واقع من دوباره در آستین خود چیزهایی دارم که نمی‌توانم آن‌ها را پنهان کنم.
جد بی‌هزل زیرکان گویند
جان بکاهد ملامت افزاید
هوش مصنوعی: جد بی‌هزل می‌گوید که اگر فردی گناهی را انجام دهد، جان او کم‌کم تضعیف خواهد شد و ملامت و سرزنش بیشتر خواهد شد.
طعنهٔ دشمنان گزاینده است
طیبت دوستان بنگزاید
هوش مصنوعی: دوستی‌های خوب و محبت‌آمیز به ما آرامش می‌دهد، اما بدخواهان می‌توانند به ما آسیب برسانند.
پوستینم مکن که از غم و درد
فلکم پوست می‌بپیراید
هوش مصنوعی: دوست عزیز، پوستین مرا نکن زیرا به خاطر غم و درد زندگی، پوست من در حال فرسودگی است.
آسیای سپهر دور از تو
هر شبم استخوان همی ساید
هوش مصنوعی: هر شب در دوری از تو، زمان همچون آسیایی می‌چرخد و استخوان‌هایم را خرد می‌کند.
عکس اشک و رخم چو صبح و شفق
سقف گردون همی بیاراید
هوش مصنوعی: چهره‌ام با اشک و نشانه‌هایم مانند صبح و غروب، آسمان را تزیین می‌کند.
نالهایی کنم چنانکه به مهر
سنگ بر حال من ببخشاید
هوش مصنوعی: با ناله‌ها و آه‌های دل‌انگیز و پرعاطفه‌ام، چنان ناله می‌کنم که حتی سنگ خارا نیز به حال من رحم کند و بر احوال من بی‌توجه نماند.
دستم اکنون جز آن ندارد کار
کز رخم رنگ اشک بزداید
هوش مصنوعی: دست من اکنون هیچ کاری جز این ندارد که اشک را از روی گونه‌ام پاک کند.
کیل غم شد دلم که چرخ بدو
عمرها شادیی نپیماید
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای غمگین شده است که دیگر در زوایای زندگی، حتی لحظه‌ای شادی را تجربه نخواهد کرد.
در عمرم فلک به دست اجل
می‌بترسم که گل برانداید
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام می‌ترسم که زمان به پایان برسد و زیبایی‌ها از بین بروند.
چه کنم تا بلا کرانه کند
یا مرا از میانه برباید
هوش مصنوعی: چه کنم که این درد بی‌پایان پایان بپذیرد یا اینکه مرا از میان این مشکلات و رنج‌ها رها کند؟

حاشیه ها

1397/10/11 21:01

سلام.
"ملالت افزاید" درست است. نه ملامت افزاید.