شمارهٔ ۱۹۱ - در طلب کاغذ گوید
ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت
تا به جایی همتت برشد که فکرت بر نشد
خاکپای تست آنکش کیمیا داند خرد
بر مسی هرگز فکندش آسمان کان زر نشد
نوک کلک تاست آن کش جوهری داند صدف
قطرهای هرگز بدو پیوست کو گوهر نشد
بر هوای دولتت مرغ خلافی کی گذشت
کز سموم انتقامت عاقبت بیپر نشد
در بهار خدمتت شاخ وفاقی کی شکفت
کز صبای اصطناعت جفت برگ و بر نشد
ماجرایی خردهوار اندر میان خواهم نهاد
باورم کن گرچه کس را از من این باور نشد
دستهای ده کاغذم فرمودهای زان روزها
در تقاضا گرچه زان پس نوک کلکم تر نشد
خواستم تا قطعهای پردازم امروز اندر آن
زین مطولتر ولیکن زین مطولتر نشد
زانکه چون اندیشه کردم از بباضش چاره نیست
حالی از بیکاغذی دستم به نظمش درنشد
لاغری ناید شگفت از بخت من آن بخت تست
کز دوام آرزو پهلوی او لاغر نشد
شمارهٔ ۱۹۰ - در طلب احسان: گفتم چو لطف بار خدایم قبول کردشمارهٔ ۱۹۲ - در علو همت خود گوید: من واین نفس که با قحبهٔ رعنای جهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت
تا به جایی همتت برشد که فکرت بر نشد
هوش مصنوعی: ای خدایی که در معراج، مقام و ارزش تو به حدی بالا رفت که حتی فکر کسی به عمق آن نمیتواند برسد.
خاکپای تست آنکش کیمیا داند خرد
بر مسی هرگز فکندش آسمان کان زر نشد
هوش مصنوعی: خاک پای تو برای کسی که ارزش آن را بداند، باارزشتر از طلاست. عقل بر مس (فلز بیارزش) هیچ وقت نمیتواند به آسمان برود، چون تبدیل به طلا نشده است.
نوک کلک تاست آن کش جوهری داند صدف
قطرهای هرگز بدو پیوست کو گوهر نشد
هوش مصنوعی: هنگامی که درخشانترین حقیقتها را کسی میشناسد، جواهرات ارزشمند به دست نمیآید. صدف که تنها یک قطرهی کوچک دارد، هرگز به گوهر تبدیل نمیشود.
بر هوای دولتت مرغ خلافی کی گذشت
کز سموم انتقامت عاقبت بیپر نشد
هوش مصنوعی: به خاطر خواسته و منفعت تو، هیچکس نتوانست از مسیر نادرست عبور کند، زیرا با وزش طوفان انتقام تو، در نهایت بیپر و ناتوان باقی ماند.
در بهار خدمتت شاخ وفاقی کی شکفت
کز صبای اصطناعت جفت برگ و بر نشد
هوش مصنوعی: در بهار، در خدمتت، گلی از محبت و توافق شکوفا نشد که از نسیم ملایم دستت، برگ و میوهای به بار نشد.
ماجرایی خردهوار اندر میان خواهم نهاد
باورم کن گرچه کس را از من این باور نشد
هوش مصنوعی: میخواهم داستانی کوچک و کماهمیت را برایت تعریف کنم، به من اعتماد کن، اگرچه هیچکس تا به حال به حرفهای من اعتنا نکرده است.
دستهای ده کاغذم فرمودهای زان روزها
در تقاضا گرچه زان پس نوک کلکم تر نشد
هوش مصنوعی: گروهی از مردم در روزهای گذشته از من خواسته بودند که ده ورق کاغذ برایشان تهیه کنم، اما بعد از آن دیگر نتوانستم با قلم خود به خوبی بنویسم و موفق نشدم.
خواستم تا قطعهای پردازم امروز اندر آن
زین مطولتر ولیکن زین مطولتر نشد
هوش مصنوعی: امروز تصمیم داشتم نوشتهای طولانیتر از این متن بنویسم، اما نتوانستم.
زانکه چون اندیشه کردم از بباضش چاره نیست
حالی از بیکاغذی دستم به نظمش درنشد
هوش مصنوعی: چون به فکر فرو رفتم، دیدم که برای مشکلش راه حلی وجود ندارد. در حال حاضر، بدون کاغذ و نوشتن، نتوانستم به تنظیم افکارم بپردازم.
لاغری ناید شگفت از بخت من آن بخت تست
کز دوام آرزو پهلوی او لاغر نشد
هوش مصنوعی: دلیل لاغری من جای تعجبی ندارد، چون بخت من در کنار آرزوهایم همیشه ضعیف و ناتوان باقی مانده است.