شمارهٔ ۱۹۰ - در طلب احسان
گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
جانم ز قهر و غصهٔ ایام رسته شد
گفتم چو صبح وعدهٔ انعام او دمید
روزیم فاضل آمد و روزم خجسته شد
خود بعد انتظار درازم گلو گرفت
نومیدیم که جانم از آن درد خسته شد
گیرم که سنت صله برخاست از جهان
آخر در زکوة چرا نیز بسته شد
شمارهٔ ۱۸۹: خداوندا رهی را شاهدی هستشمارهٔ ۱۹۱ - در طلب کاغذ گوید: ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
جانم ز قهر و غصهٔ ایام رسته شد
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند لطفش را به من ارزانی داشت، دیگر از رنج و اندوه روزگار آزاد شدم و روحی تازه یافتم.
گفتم چو صبح وعدهٔ انعام او دمید
روزیم فاضل آمد و روزم خجسته شد
هوش مصنوعی: گفتم وقتی صبح وعدهٔ پاداش او طلوع کرد، روزیم خوب و مبارک شد و نعمتها به سراغم آمدند.
خود بعد انتظار درازم گلو گرفت
نومیدیم که جانم از آن درد خسته شد
هوش مصنوعی: مدت طولانی در انتظار بودم و اکنون احساس فشار و خفگی میکنم. ناامید هستم و روحام از آن درد خسته شده است.
گیرم که سنت صله برخاست از جهان
آخر در زکوة چرا نیز بسته شد
هوش مصنوعی: فرض میکنم که سنت احسان و کمک به دیگران به پایان رسیده است، اما چرا در مورد زکات، که یکی از واجبات مالی است، همچنان منع شده است؟