گنجور

شمارهٔ ۱۶۲ - کتاب و کلاهی نزد بزرگی داشت در تقاضای آن گوید

به کلاهی بزرگ کرد مرا
آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد
آنکه آب کلاهداری چرخ
آب دستار خواجگیش ببرد
هر که پیشش کمر به خدمت بست
بر کله گوشهٔ زمانه سپرد
... در زهرهٔ سپهر نمود
تا کلاهه بخورد و لب بسترد
پس چو از قلهٔ‌المبالاتش
پس از آن کس مرا به کس نشمرد
دست از صحبتم چنان بکشید
پای بر فرق من چنان بفشرد
که نه محرم شدم به شادی و غم
نه حریف آمدم به صافی و درد
گفتم آن را کله چگونم نهم
که کلاهی ببایدش زد و برد
خیز پیرا که راه ما غلط است
به سر راه باز گرد چو کرد
آن جوان بخت را بپرس و بگوی
که سفینه بده کلاه بمرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کلاهی بزرگ کرد مرا
آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد
هوش مصنوعی: کسی که به لحاظ دانایی و بینش، هستی را کوچک می‌بیند، به من کمک کرد تا خود را بزرگتر از آن چه که هست، تصور کنم.
آنکه آب کلاهداری چرخ
آب دستار خواجگیش ببرد
هوش مصنوعی: کسی که توانایی مدیریت و کنترل مسائل را دارد، به راحتی می‌تواند بر مشکلات غلبه کند.
هر که پیشش کمر به خدمت بست
بر کله گوشهٔ زمانه سپرد
هوش مصنوعی: هر کس که برای خدمت به او تلاش کند، در حقیقت، خود را در دست تقدیر و شرایط زمانه قرار داده است.
... در زهرهٔ سپهر نمود
تا کلاهه بخورد و لب بسترد
هوش مصنوعی: در آسمان، زیبایی یا ستاره‌ای درخشید که باعث شد کلاه بر سر بگذارند و دل‌ها را به شوق آورد.
پس چو از قلهٔ‌المبالاتش
پس از آن کس مرا به کس نشمرد
هوش مصنوعی: زمانی که از اوج بی‌توجهی‌اش به دیگران پایین آمد، دیگر هیچ‌کس مرا در نظر نگرفت.
دست از صحبتم چنان بکشید
پای بر فرق من چنان بفشرد
هوش مصنوعی: شما به گونه‌ای از صحبت‌های من کناره‌گیری کردید که گویی با پا بر سر من فشاری آوردید.
که نه محرم شدم به شادی و غم
نه حریف آمدم به صافی و درد
هوش مصنوعی: نه در شادی و غم به کسی نزدیک شدم و نه توانستم در حالتی آرام و بدون درد، با کسی همدلی کنم.
گفتم آن را کله چگونم نهم
که کلاهی ببایدش زد و برد
هوش مصنوعی: من به او گفتم که چگونه می‌توانم آن را بر سرش بگذارم، زیرا نیاز به کلاهی دارد که بر سرش بگذارم و ببرم.
خیز پیرا که راه ما غلط است
به سر راه باز گرد چو کرد
هوش مصنوعی: بیدار شو و به خود بیا، چرا که مسیر ما اشتباه است. بهتر است به جای ادامه دادن، به نقطه‌ای که از آن شروع کردیم برگردیم.
آن جوان بخت را بپرس و بگوی
که سفینه بده کلاه بمرد
هوش مصنوعی: نوجوان خوش‌شانسی را بپرس و از او بخواه که کلاهی به مرد بدهد.