شمارهٔ ۱۶ - در هزل گوید
گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی
خنک آنکس که زن خوب بمیرد او را
گفت ای خواجه زن خوب تو داری امروز
گفت خوبست اگر مرگ پذیرد او را
زن چرا شاید آن را که بری بر سر چاه
در چه اندازی و کس به که نگیرد او را
مارگیری را ماری ز سر سله بجست
گفت هل تا برود هرکه بگیرد او را
شمارهٔ ۱۵ - صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید: چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شدشمارهٔ ۱۷ - در مدح ملکالوزرا بدرالدین طوطی بکبن مسعودبن علی: طوطی ای آنکه ز انصاف تو هر نیمشبی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی
خنک آنکس که زن خوب بمیرد او را
هوش مصنوعی: روزی، یکی از دوستان با شخصی برجسته و محترم صحبت میکرد و گفت که چه خوشبخت است مردی که همسر خوبی دارد و اگر همسرش بمیرد، از درد و غم او ناراحت نخواهد بود.
گفت ای خواجه زن خوب تو داری امروز
گفت خوبست اگر مرگ پذیرد او را
هوش مصنوعی: یک نفر به دیگری میگوید که امروز همسر زیبایی داری. در جواب، میگوید خوب است، اما اگر او مرگ را بپذیرد.
زن چرا شاید آن را که بری بر سر چاه
در چه اندازی و کس به که نگیرد او را
هوش مصنوعی: چرا باید زنی که در کنار چاه است، چیزی را به سمت درون چاه بیندازد و کسی نباشد که او را نجات دهد یا به کمکش بیاید؟
مارگیری را ماری ز سر سله بجست
گفت هل تا برود هرکه بگیرد او را
هوش مصنوعی: یک مارگیر به دنبال ماری میگشت و گفت: "بروید تا هر کسی بتواند آن را بگیرد."