گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴

از وصل تو آتش جگر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هنگام قیام خاک‌پایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از وصل تو آتش جگر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
هوش مصنوعی: از پیوند تو شعله‌ای در دل برخیزد و از دوری تو فریادی در صبحگاه برآید.
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
هوش مصنوعی: هر روز دل پریشان من به خاطر تو از دنیایی به دنیای دیگر می‌خیزد و سرگردان است.
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
هوش مصنوعی: دیوانهٔ زیبایی‌های تو و خسته از چشمانت، هر روزی که می‌گذرد، بدتر از روز قبل می‌شود.
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به سوی نابودی جانت می‌روم، اما از این‌که چه چیزی به پا می‌خیزد، حیرانم.
هنگام قیام خاک‌پایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
هوش مصنوعی: هنگامی که تو برخاستی و اقدام کردی، نور خورشید از بالای سر تو می‌تابد و تو را از دیگران متمایز می‌کند.
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، ماه همچون یک نگهبان وفادار، هر لحظه از در آستانه بیرون می‌آید.
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
هوش مصنوعی: چرا باید از گفتار شیرین و تنگ خودت، به این خاطر که در تنگناها شکر جاری می‌شود، دور بمانیم؟
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
هوش مصنوعی: در آنجا کلام ارزشمند و باارزشی وجود دارد، اما در اینجا سخن تو از چه چیزی ناشی می‌شود؟
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد
هوش مصنوعی: چهره‌اش مثل طلا می‌درخشد و از کیسه‌اش آنچنان پولی برمی‌خیزد که حیرت‌انگیز است.