گنجور

غزل شمارهٔ ۸۹

نه دل کم عشق یار می‌گیرد
نه با دگری قرار می‌گیرد
از دست تو آن سرشک می‌بارم
کانگشت ازو نگار می‌گیرد
سرمایهٔ صدهزار غم بیش است
آنرا که به غمگسار می‌گیرد
صبری نه که سازگار دل باشد
با غم به چه کار کار می‌گیرد
هر غم که نه از میان دل خیزد
پنداری ازو کنار می‌گیرد
عمری به بهانهٔ وداع او را
می‌بوسد و در کنار می‌گیرد
آری غم عشق اگر به حق گویی
دل را نه به اختیار می‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه دل کم عشق یار می‌گیرد
نه با دگری قرار می‌گیرد
هوش مصنوعی: دل نه تنها از عشق یار سیر نمی‌شود، بلکه نمی‌تواند با کسی دیگری هم سازگار شود.
از دست تو آن سرشک می‌بارم
کانگشت ازو نگار می‌گیرد
هوش مصنوعی: به خاطر تو اشک هایی از چشمانم می‌ریزد که مانند گلی به دست تو زیبایی می‌بخشد.
سرمایهٔ صدهزار غم بیش است
آنرا که به غمگسار می‌گیرد
هوش مصنوعی: کسی که به غم و اندوه دچار شده، حتی اگر سرمایه‌ای بزرگ از غم داشته باشد، از آنچه به او تسلی و آرامش می‌دهد کمتر می‌تواند بهره‌مند شود. غم و اندوه بر زندگی او سایه می‌اندازد و ارزش‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
صبری نه که سازگار دل باشد
با غم به چه کار کار می‌گیرد
هوش مصنوعی: صبر چه فایده‌ای دارد اگر دل را با غم سازگار کند؟ در واقع، این صبر به چه دردی می‌خورد؟
هر غم که نه از میان دل خیزد
پنداری ازو کنار می‌گیرد
هوش مصنوعی: هر غمی که از عمق دل نشأت نگیرد، گویی از آن فاصله می‌گیرد و تأثیری ندارد.
عمری به بهانهٔ وداع او را
می‌بوسد و در کنار می‌گیرد
هوش مصنوعی: در طول عمرش همیشه به بهانه‌های مختلف او را به محبت می‌چسباند و در آغوش می‌گیرد.
آری غم عشق اگر به حق گویی
دل را نه به اختیار می‌گیرد
هوش مصنوعی: اگر درباره‌ی غم عشق به حقیقت صحبت کنی، دل را به اختیار خود نمی‌گیرد.