گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰

روی تو آرام دلها می‌برد
زلف تو زنهار جانها می‌خورد
تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت
عافیت را کس به کس می‌نشمرد
منهی عشق به دست رنگ و بوی
راز دلها را به درها می‌برد
وقت باشد بر سر بازار عشق
کز تو یک غم دل به صد جان می‌خرد
بر سر کوی غمت چون دور چرخ
پای کس جز بر سر خود نسپرد
هست دل در پردهٔ وصل لبت
لاجرم زلف تو پرده‌اش می‌درد
پای در وصل لبت نتوان نهاد
تا سر زلف تو در سر ناورد
گویمت وصلی مرا گویی که صبر
تا دلم آن را طریقی بنگرد
جمله در اندیشه سازی کار وصل
تا تو بندیشی جهان می‌بگذرد
وعده را بر در مزن چندین به عذر
زندگانی را نگر چون می‌برد
گویی از من بگذران ای انوری
چون کنم؟ می‌نگذرد می‌نگذرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو آرام دلها می‌برد
زلف تو زنهار جانها می‌خورد
هوش مصنوعی: زلف‌های تو دل‌ها را به آرامش می‌رساند و همچنان جان‌ها را می‌گیرد.
تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت
عافیت را کس به کس می‌نشمرد
هوش مصنوعی: هنگامی که زیبایی و جذابیت چهره و موی تو نمایان شد، هیچ‌کس دیگر نفسی از آرامش و امنیت خود را نمی‌شناخت.
منهی عشق به دست رنگ و بوی
راز دلها را به درها می‌برد
هوش مصنوعی: عشق از طریق ظاهر و جلوه‌های جذب‌کننده، احساسات و رازهای درون انسان‌ها را به سمت دروازه‌ها و مکان‌های دیگر می‌کشاند.
وقت باشد بر سر بازار عشق
کز تو یک غم دل به صد جان می‌خرد
هوش مصنوعی: زمانی می‌رسد که در دل بازار عشق، از تو یک غم دل را به بهای جان‌های بسیار می‌خرند.
بر سر کوی غمت چون دور چرخ
پای کس جز بر سر خود نسپرد
هوش مصنوعی: در خیابان عشق تو، هیچ‌ کس جز خودم به یاد تو نیست و کسی به جز من بر سر این دوراهی نمی‌ماند.
هست دل در پردهٔ وصل لبت
لاجرم زلف تو پرده‌اش می‌درد
هوش مصنوعی: دل من در پس تصویری که از لب‌هایت دارم، به خاطر زلف‌های تو، دیگر نمی‌تواند تحمل کند و پرده‌اش از بین می‌رود.
پای در وصل لبت نتوان نهاد
تا سر زلف تو در سر ناورد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به وصال لبت نزدیک شوم تا زمانی که زلف تو بر سر من نیفتد.
گویمت وصلی مرا گویی که صبر
تا دلم آن را طریقی بنگرد
هوش مصنوعی: می‌خواهم به تو بگویم که به وصالم برسی، اما تو به من می‌گویی که صبر کن تا دل من بتواند به آن راهی پیدا کند و آن را ببیند.
جمله در اندیشه سازی کار وصل
تا تو بندیشی جهان می‌بگذرد
هوش مصنوعی: تمامی امور در زندگی وابسته به تفکر و ساختن ارتباطات است، تا زمانی که تو در این ارتباطات ذهنی با دقت رفتار کنی، جهان به سیر خود ادامه می‌دهد.
وعده را بر در مزن چندین به عذر
زندگانی را نگر چون می‌برد
هوش مصنوعی: به دیگران وعده نده و به دنبال بهانه نباش، زیرا زندگی تو را به جاهایی می‌برد که ممکن است به آن وعده‌ها نرسی.
گویی از من بگذران ای انوری
چون کنم؟ می‌نگذرد می‌نگذرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از من عبور می‌کنی، ای انوری! چه کار باید بکنم؟ نمی‌توانم از تو بگذرم، نمی‌توانم.