غزل شمارهٔ ۸
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالههای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بودهای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
هوش مصنوعی: عزیزم، عشق تو به جانم نفوذ کرده و کار ما به جایی رسیده که متأسفانه تو هیچ اطلاعی از وضعیت و حال و روز ما نداری.
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
هوش مصنوعی: من به خاطر مشکلاتی که زمانه برایم پیش آورده، از کار تو ناراحتم. ای کسی که مانند زمانه بد هستی، لطفاً به کارهایم نگاهی بینداز.
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالههای دل زار زار ما
هوش مصنوعی: هر شب در آسمان صدای ناله و فریاد دل شکسته ما به خاطر دوری تو به گوش میرسد.
دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
هوش مصنوعی: ای کاش، افسوس که تنها یادگار ما از آن زمان، بار غم و اندوهی است که با ما باقی مانده است.
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
هوش مصنوعی: ما در کنار هم بودیم و درگیر سختیهای زندگی، تا زمانی که روزگار تو را در کنار ما قرار داد.
آن شد که غمگسار غم ما تو بودهای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
هوش مصنوعی: امروز تنها کسی که میتواند درد و غم ما را تسکین دهد، خود تو هستی که خودت غمگین شدهای.
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
هوش مصنوعی: بله، به دلخواه خود ما نبود که اختیار عشق را در دست بگیریم، بلکه تقدیر و سرنوشت این اختیار را در دست ما میگذاشت.
حاشیه ها
1386/12/02 23:03
ناشناس
بسیار دلپذیر مینماید
1397/01/22 14:03
بیگانه
غم...
1397/04/12 18:07
مه
عالی
1403/04/08 08:07
نیما حسینی
روح انوری در جلال و عظمت چه سروده ای...