گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵

آرزوی روی تو جانم ببرد
کافریهای تو ایمانم ببرد
از جهان ایمان و جانی داشتم
عشق تو هم این و هم آنم ببرد
غمزهات از بیخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد
شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کین همه پیدا و پنهانم ببرد
گفت اگر این بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد
انوری چند از شکایتهای عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد
این همه بگذار و می‌گوی انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آرزوی روی تو جانم ببرد
کافریهای تو ایمانم ببرد
هوش مصنوعی: آرزو دارم که دیدار تو جانم را بگیرد و عدم وجود تو، ایمانم را از بین ببرد.
از جهان ایمان و جانی داشتم
عشق تو هم این و هم آنم ببرد
هوش مصنوعی: من از دنیا ایمان و روحی داشتم، اما عشق تو هم جانم را می‌گیرد و هم ایمانم را.
غمزهات از بیخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد
هوش مصنوعی: نگاه‌های مغرور و دلربایت تمام وجودم را می‌برد و با ظرافت‌هایت، از خانه و خانواده‌ام دورم می‌کند.
شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو دل مرا می‌خواند، گویی جانم را به خاطر محبت دروغینت می‌گیرد.
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کین همه پیدا و پنهانم ببرد
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که خود را پنهان کن و برو، زیرا تمام اسرار و نهان‌ها را از من می‌گیرد.
گفت اگر این بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد
هوش مصنوعی: اگر این بار از من جدا شود، دوباره به دستانم باز خواهد گشت و مرا خواهد برد.
انوری چند از شکایتهای عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد
هوش مصنوعی: چند نفر از عشق شکایت کرده‌اند که فلانی را رها کرده و به دیگری می‌برد.
این همه بگذار و می‌گوی انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد
هوش مصنوعی: تمام این حرف‌ها را فراموش کن، فقط کافی است بگویی که آرزوی دیدن چهره‌ات، جانم را به خطر می‌اندازد.