گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴

دلم را انده جان می‌ندارد
چنان کاید جهانی می‌گذارد
حدیث عشق باز اندر فکندست
دگر بارش همانا می‌بخارد
چه گویم تا که کاری برنسازد
چه سازم تا که رنگی برنیارد
چه خواهد کرد چندین غم ندانم
که جای یک غم دیگر ندارد
به زاری گفتمش در صبر زن دست
اگر عشقت به دست غم سپارد
مرا گفتا ترا با کار خود کار
مسلمان، مردم این را دل شمارد
بنامیزد دلم در منصب عشق
به آیین شغل‌هایی می‌گذارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم را انده جان می‌ندارد
چنان کاید جهانی می‌گذارد
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین است، به طوری که این اندوه مانند یک دنیا سنگینی بر دوش من می‌گذارد.
حدیث عشق باز اندر فکندست
دگر بارش همانا می‌بخارد
هوش مصنوعی: داستان عشق دوباره در دلش شعله‌ور شده و حالا باز هم به او جام می‌دهد.
چه گویم تا که کاری برنسازد
چه سازم تا که رنگی برنیارد
هوش مصنوعی: چگونه بفهمانم که هیچ تلاشی نتیجه ندارد و چه باید انجام دهم که تغییری در اوضاع ایجاد نشود؟
چه خواهد کرد چندین غم ندانم
که جای یک غم دیگر ندارد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با این همه غم چه کار خواهد کرد، زیرا دیگر جایی برای یک غم جدید باقی نمانده است.
به زاری گفتمش در صبر زن دست
اگر عشقت به دست غم سپارد
هوش مصنوعی: به آرامی به او گفتم: اگر عشق تو به دست غم بیفتد، در صبر خود مقاومت کن.
مرا گفتا ترا با کار خود کار
مسلمان، مردم این را دل شمارد
هوش مصنوعی: به من گفتند که تو با اعمال خود، کار مسلمانان را انجام می‌دهی و مردم این را به دل می‌گیرند.
بنامیزد دلم در منصب عشق
به آیین شغل‌هایی می‌گذارد
هوش مصنوعی: دل من در مقام عشق نامی را بر خود می‌نهد و به‌سبک‌های مختلفی در این عرصه فعالیت می‌کند.

حاشیه ها

1401/06/17 21:09
نردشیر

بنامیزد...