گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲

تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
جز با غم هجر تو دلم کار ندارد
بی‌رونقی کار من اندر غم عشقت
کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی
هجر تو چنین کار به بیگار ندارد
گویی که ندارد به تو قصدی تو چه دانی
این هست غم هجر تو نهمار ندارد
با هجر تو گفتم که چه خیزد ز کسی کو
از گلبن ایام نه گل خار ندارد
گفتی که چو دل جان بده انکار نداری
جانا تو نگوییش که انکار ندارد
چون می‌ننیوشد سخن انوری آخر
یک ره تو بگو گفت ترا خوار ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
جز با غم هجر تو دلم کار ندارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به تو وصل نشوم، هیچ چیزی نمی‌تواند حالم را خوب کند و دلم فقط به خاطر جدایی تو غمگین است.
بی‌رونقی کار من اندر غم عشقت
کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
هوش مصنوعی: کار من در غم عشق تو، بی‌حالی و بی‌جدیتی است که هیچ‌چیز جز دوری تو بر دوش من نمی‌گذارد.
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی
هجر تو چنین کار به بیگار ندارد
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو، باعث شده که من در غم و اندوه غرق شوم. این جدایی آن‌قدر سخت است که هیچ کار دیگری نمی‌تواند این احساس را کاهش دهد.
گویی که ندارد به تو قصدی تو چه دانی
این هست غم هجر تو نهمار ندارد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او به تو فکر نمی‌کند، اما تو چه می‌دانی؟ این درد جدایی از تو هیچ تلاشی برای پنهان کردن ندارد.
با هجر تو گفتم که چه خیزد ز کسی کو
از گلبن ایام نه گل خار ندارد
هوش مصنوعی: با دوری تو، به این فکر افتادم که چه حالتی می‌تواند داشته باشد کسی که از باغ زندگی جز گل‌های زیبا، هیچ چیز دیگری ندارد و فقط خارها را تجربه می‌کند.
گفتی که چو دل جان بده انکار نداری
جانا تو نگوییش که انکار ندارد
هوش مصنوعی: تو گفتی وقتی دل و جان را فدای عشق کنم، هیچ‌گونه سرپیچی از آن ندارم. اما جانا، تو هم نگو که از آن هیچ انکاری وجود ندارد.
چون می‌ننیوشد سخن انوری آخر
یک ره تو بگو گفت ترا خوار ندارد
هوش مصنوعی: وقتی که کلام انوری به دل نمی‌نشیند، تو یک بار بگو، صحبت تو در نظر دیگران بی‌اهمیت نیست.