گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱

دلبر هنوز ما را از خود نمی‌شمارد
با او چه کرد شاید با او که گفت یارد
جانم فدای زلفش تا خون او بریزد
عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد
جان را چه قیمت آرد گر در غمش نسوزد
دل را محل چه باشد گر درد او ندارد
گیتی بسی نماند گر چهره باز گیرد
زنده کسی نماند گر غمزه برگمارد
آوازهٔ جمالش دلها همی نوازد
لیکن بر وصالش کس را نمی‌گذارد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبر هنوز ما را از خود نمی‌شمارد
با او چه کرد شاید با او که گفت یارد
هوش مصنوعی: دلبر هنوز ما را جدی نمی‌گیرد و نسبت به ما بی‌توجه است. نمی‌دانیم با او چه کرده‌اند، شاید کسی به او گفته که ما را نادیده بگیرد.
جانم فدای زلفش تا خون او بریزد
عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد
هوش مصنوعی: جانم فدای زیبایی موهایش می‌شود، تا زمانی که خون بگیرد، و عمرم نابود می‌شود تا اینکه غباری از او به‌دور شود.
جان را چه قیمت آرد گر در غمش نسوزد
دل را محل چه باشد گر درد او ندارد
هوش مصنوعی: اگر جان انسان ارزش دارد، چه فایده‌ای دارد اگر دل در شعله‌های غم کسی نسوزد؟ و اگر کسی درد او را احساس نکند، دل در چه مکانی باید آرام بگیرد؟
گیتی بسی نماند گر چهره باز گیرد
زنده کسی نماند گر غمزه برگمارد
هوش مصنوعی: اگر دنیا به زیبایی خود بپردازد، مدتی نخواهد ماند و اگر کسی با ناز و عشوه بیفتد، دیگر کسی زنده نخواهد ماند.
آوازهٔ جمالش دلها همی نوازد
لیکن بر وصالش کس را نمی‌گذارد
هوش مصنوعی: زیبایی او دل‌ها را شاد می‌کند، اما هیچ‌کس را به وصالش نمی‌رسد.