غزل شمارهٔ ۶۹
جان نقش رخ تو بر نگین دارد
دل داغ غم تو بر سرین دارد
تا دامن دل به دست عشق تست
صد گونه هنر در آستین دارد
چشم تو دلم ببرد و میبینم
کاکنون پی جان و قصد دین دارد
وافکنده کمان غمزه در بازو
تا باز چه فتنه در کمین دارد
گویی که سخن مگوی و دم درکش
انصاف بده که برگ این دارد
تا چند که پوستین به گازر ده
خرم دل آنکه پوستین دارد
در باغ جهان مرا چه میبینی
جز عشق تویی که در زمین دارد
در خشک و تر انوری به صد حیلت
در فرقت تو دلی حزین دارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان نقش رخ تو بر نگین دارد
دل داغ غم تو بر سرین دارد
هوش مصنوعی: جان من به تصویر چهره تو زینت داده شده و دل من به خاطر غم تو در حال سوختن است.
تا دامن دل به دست عشق تست
صد گونه هنر در آستین دارد
هوش مصنوعی: وقتی دل در چنگ عشق است، زیباییها و هنرهای زیادی در دل نهفته است.
چشم تو دلم ببرد و میبینم
کاکنون پی جان و قصد دین دارد
هوش مصنوعی: چشم تو دل مرا میبرد و میبینم که اکنون به دنبال جانم و هدفش دین است.
وافکنده کمان غمزه در بازو
تا باز چه فتنه در کمین دارد
هوش مصنوعی: شخصی که با نگاهی دلربا و فریبنده همچون کمان، میتواند در دلها فتنه و آشفتگی ایجاد کند و در انتظار فرصتی است تا این فتنه را به عمل درآورد.
گویی که سخن مگوی و دم درکش
انصاف بده که برگ این دارد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو سکوت کردهای و چیزی نمیگویی، اما به انصاف نگاه کن که این وضعیت چه تغییری در اوضاع به وجود میآورد.
تا چند که پوستین به گازر ده
خرم دل آنکه پوستین دارد
هوش مصنوعی: چقدر میتوانیم به کسانی که در موقعیت راحتی قرار دارند، بپردازیم و به آنها توجه کنیم، در حالی که افرادی که در درد و رنج هستند، حتی اگر چیزهای بهتری داشته باشند، از خوشحالی واقعی بیبهرهاند؟
در باغ جهان مرا چه میبینی
جز عشق تویی که در زمین دارد
هوش مصنوعی: در باغ این دنیا، جز عشق تو چیزی نمیبینم که در زمین وجود دارد.
در خشک و تر انوری به صد حیلت
در فرقت تو دلی حزین دارد
هوش مصنوعی: در میان چالشها و سختیها، با همه تدبیرها، دل من در غم فراق تو به شدت آزرده است.
حاشیه ها
1393/08/21 14:11
امین کیخا
برخی از زابه های کنشگر ( صفت فاعلی ) در پارسی مانند انگلیسی ساخته شده اند یعنی پسوند er دارند . برای نمونه همین گازر . دلیر و دبیر .
از این لغت گاز به معنی پارچه نخی را هم داریم که درست همان گاز و پارچه ای است که در پزشکی انگلیسی بکار می رود ولی با آمدن گاز پارچه ای به ایران برای برابر یابی لغت تنزیب را در آوردند که البته پذیرفتگی چندانی نیافت .