غزل شمارهٔ ۵۶
مرا با دلبری کاری بیفتاد
دلم را روز بازاری بیفتاد
مسلمانان مرا معذور دارید
دلم را ناگهان کاری بیفتاد
قبای عشق مجنون میبریدند
دلم را زان کله واری بیفتاد
دلم سجادهٔ عشقش برافشاند
از آن سجاده زناری بیفتاد
دلم با عشق دست اندر کمر زد
بسی کوشید و یکباری بیفتاد
مرا افتاد با بالای او کار
نه بر بالای من کاری بیفتاد
جهان را چون دل من بر زمین زد
کنون از دست دلداری بیفتاد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا با دلبری کاری بیفتاد
دلم را روز بازاری بیفتاد
هوش مصنوعی: من با زیبایی معشوق خود درگیر شدم و دلباختهاش شدم، انگار که در روز بازار تحت تأثیر قرار گرفتم.
مسلمانان مرا معذور دارید
دلم را ناگهان کاری بیفتاد
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، من را ببخشید که ناخواسته دلم دچار یک مشکل شده است.
قبای عشق مجنون میبریدند
دلم را زان کله واری بیفتاد
هوش مصنوعی: عشق مانند لباسی زیبا و دلنشین است که مجنون آن را میپوشید. اما دلم به خاطر حالتی خاص و عجیب او از دست رفت و به درد و عذاب افتاد.
دلم سجادهٔ عشقش برافشاند
از آن سجاده زناری بیفتاد
هوش مصنوعی: دل من برای عشق او پر از شوق و محبت است، اما به خاطر مشکلات یا جدایی، از این احساس دور ماندهام.
دلم با عشق دست اندر کمر زد
بسی کوشید و یکباری بیفتاد
هوش مصنوعی: دل من با عشق بسیار تلاش کرد و در نهایت یک بار شکست خورد.
مرا افتاد با بالای او کار
نه بر بالای من کاری بیفتاد
هوش مصنوعی: من درگیر امور او شدم و هیچچیز از کارهای من به او نمیرسد.
جهان را چون دل من بر زمین زد
کنون از دست دلداری بیفتاد
هوش مصنوعی: دنیا مانند دل من به تپش افتاده است و اکنون از دست محبت و دلداری خارج شده است.