گنجور

غزل شمارهٔ ۵

تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
می گران دادست کارد آن سبکساری مرا
زان بتر کز عشق هستم مست با خصمان او
می‌بباید بردن او مستی به هشیاری مرا
زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی
کرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا
این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقی
برد باید علت لنگی و رهواری مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا
هوش مصنوعی: هر وقت که عشق آن معشوق دلبر وجود دارد، من در درد و گرفتاری هستم. آیا ممکن است که بتوانم در برابر این عشق و احساسات خودم کنترل داشته باشم؟
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
هوش مصنوعی: چه سودی دارد که زاهدی در تظاهر به پرهیزگاری کند، وقتی که دل من به دست دلبرش ربوده شده است؟
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
می گران دادست کارد آن سبکساری مرا
هوش مصنوعی: ای ساقی، عشق من در جام امید دیدار به من آب دادن کرده است، اما آن بی‌خیالی و راحت‌طلبی مرا به زحمت انداخته است.
زان بتر کز عشق هستم مست با خصمان او
می‌بباید بردن او مستی به هشیاری مرا
هوش مصنوعی: از آن بدتر این است که من به عشق او مست هستم و باید با دشمنان او درگیر شوم؛ این مستی باید به حالت هوشیاری من بازگردد.
زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی
کرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا
هوش مصنوعی: من از کار او ناراحت هستم و او هم هر لحظه باعث می‌شود که مجبور شوم در برابر مردم انکار و بی‌زاری از خودم نشان دهم.
این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقی
برد باید علت لنگی و رهواری مرا
هوش مصنوعی: این شگفتی را ببین و به این مشکل فکر کن که در عشق، باید دلیلی برای ناتوانی و زندگی آشفته‌ام پیدا کنم.