گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹

بی‌مهر جمال تو دلی نیست
بی‌مهر هوای تو گلی نیست
بگذشت زمانه وز تو کس را
جز عمر گذشته حاصلی نیست
تا از چه گلی که از تو خالی
در عالم آب و گل دلی نیست
در دائرهٔ جهان محدث
چون حادثهٔ تو مشکلی نیست
در تو که رسد که در ره تو
جز منزل عجز منزلی نیست
در بحر تحیر تو پایاب
کی سود کند که ساحلی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌مهر جمال تو دلی نیست
بی‌مهر هوای تو گلی نیست
هوش مصنوعی: بدون زیبایی و محبت تو، هیچ دلی وجود ندارد و بدون عشق و خواسته تو، هیچ گلی نیز نخواهد بود.
بگذشت زمانه وز تو کس را
جز عمر گذشته حاصلی نیست
هوش مصنوعی: زمان می‌گذرد و از تو جز عمر تلف شده، هیچ چیزی به دست نیامده است.
تا از چه گلی که از تو خالی
در عالم آب و گل دلی نیست
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ دلی نیست که از محبت تو خالی باشد، پس ممکن نیست که از وجود تو، چیزی نداشته باشد که بتوان بر آن تکیه کرد.
در دائرهٔ جهان محدث
چون حادثهٔ تو مشکلی نیست
هوش مصنوعی: در دنیای بزرگ، وجود تو مانند یک رویداد تازه است و هیچ دشواری‌ای در این امر وجود ندارد.
در تو که رسد که در ره تو
جز منزل عجز منزلی نیست
هوش مصنوعی: در وجود تو هیچ راهی نیست جز اینکه به ضعف و ناتوانی اعتراف کنیم و به آن پی ببریم.
در بحر تحیر تو پایاب
کی سود کند که ساحلی نیست
هوش مصنوعی: در دنیای پر از سردرگمی و تردید، چه فایده‌ای دارد که انسان تلاش کند در این وضعیت معلق باقی بماند، وقتی که هیچ نقطه اتکایی برای اطمینان وجود ندارد؟