غزل شمارهٔ ۴۸
مکن ای دل که عشق کار تو نیست
بار خود را ببر که بار تو نیست
مردی از عشق و در غم دگری
گرچه این هم به اختیار تو نیست
دیده راز تو فاش کرد ازآنک
دیده در عشق رازدار تو نیست
نوبهار آمد و جهان بشکفت
زان ترا چه چو نوبهار تو نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکن ای دل که عشق کار تو نیست
بار خود را ببر که بار تو نیست
هوش مصنوعی: دل خود را درگیر عشق نکن، زیرا این کار برای تو نیست. بار و مسئولیت خود را به دوش بکش، زیرا این بار برای تو مناسب نیست.
مردی از عشق و در غم دگری
گرچه این هم به اختیار تو نیست
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر عشقش در حال ناراحتی و اندوه دیگری است، اما این وضعیت به اختیار او نیست.
دیده راز تو فاش کرد ازآنک
دیده در عشق رازدار تو نیست
هوش مصنوعی: چشم من راز عشق تو را فاش کرد، زیرا که این چشم در عشق تو، دیگر رازدار نیست.
نوبهار آمد و جهان بشکفت
زان ترا چه چو نوبهار تو نیست
هوش مصنوعی: بهار تازه فرا رسید و دنیا به شادی و سرسبزی زنده شد. تو چه فایدهای داری وقتی که بهاری در وجودت نیست؟
حاشیه ها
1398/01/21 13:03
نوبهار آمد و جهان بشکفت
زان ترا چه چو نوبهار تو نیست
یک فروردین 1398.