گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷

در همه مملکت مرا جانیست
هر زمان پای‌بند جانانیست
در کنارم به جای دمسازی
تا سحرگه ز دیده طوفانیست
در کجا می‌خورد مرا غم عشق
در همه خانه‌ام یکی تا نیست
یک دم از درد عشق ناساید
دادم انصاف رنج‌کش جانیست
گفتم او را که صبر کن که به صبر
هر غمی را که هست پایانیست
این همه هست کاشکی باری
کار او را سری و سامانیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در همه مملکت مرا جانیست
هر زمان پای‌بند جانانیست
هوش مصنوعی: در سراسر کشور هیچ کس به من عشق نمی‌ورزد و هر لحظه کسی به من وابسته نیست.
در کنارم به جای دمسازی
تا سحرگه ز دیده طوفانیست
هوش مصنوعی: در کنار من به جای همصحبتی، تا صبح، چشم‌هایم پر از طوفان و آشفتگی است.
در کجا می‌خورد مرا غم عشق
در همه خانه‌ام یکی تا نیست
هوش مصنوعی: غم عشق در کجا مرا آزار می‌دهد، در هر جایی که می‌روم، هیچ‌کجا آرامش ندارم.
یک دم از درد عشق ناساید
دادم انصاف رنج‌کش جانیست
هوش مصنوعی: مدتی از درد عشق شکایت کردم، اما انصافاً این رنج کشیدن برای روح و جانم نیست.
گفتم او را که صبر کن که به صبر
هر غمی را که هست پایانیست
هوش مصنوعی: به او گفتم کمی صبر کن، زیرا هر اندوهی با صبر به پایان می‌رسد.
این همه هست کاشکی باری
کار او را سری و سامانیست
هوش مصنوعی: این همه هستی و وجود، ای کاش که برای تنظیم و سامان دادن به کارهای او، تدبیری و رازی وجود داشته باشد.