غزل شمارهٔ ۱۹۳
در دستِ غمِ یارِ دلارام بماندم
هشیارترین مرغم و در دام بماندم
بردم ندبِ عشق ز خوبانِ جهان من
از دستِ دلِ ساده سرانجام بماندم
یک گام به کامِ دلِ خودکامه نهادم
سرگشته همه عمر در آن گام بماندم
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
دل سوخته شد آخر و من خام بماندم
بر بامِ طمع رفتم تا وصل ببینم
بشکست قضا پایم و بر بام بماندم
یاران همه رفتند ز ایامِ حوادث
افسوس که من در گوِ ایام بماندم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دستِ غمِ یارِ دلارام بماندم
هشیارترین مرغم و در دام بماندم
هوش مصنوعی: در میانهٔ غم و اندوه محبوب دلنشینم گرفتار ماندم، در حالی که از همه هوشیارتر بودهام اما همچنان در تله و دام عشق او ماندهام.
بردم ندبِ عشق ز خوبانِ جهان من
از دستِ دلِ ساده سرانجام بماندم
نَدَب یعنی شرط و گرو در قمار
یک گام به کامِ دلِ خودکامه نهادم
سرگشته همه عمر در آن گام بماندم
هوش مصنوعی: من یک گام به سمت خواستههای دلِ خودخواهام برداشتم، و اکنون در آن گام گم شدهام و تمام عمرم در همین وضعیت باقی ماندهام.
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
دل سوخته شد آخر و من خام بماندم
هوش مصنوعی: در دل خود آتشی افروختم تا همه چیز بسوزد، اما در نهایت دلِ خودم سوخت و من همچنان بیخبر ماندم.
بر بامِ طمع رفتم تا وصل ببینم
بشکست قضا پایم و بر بام بماندم
هوش مصنوعی: بر بالای آرزوهای خود رفتم تا به وصال محبوب دست یابم، اما تقدیر دستم را شکست و من همچنان بر بالای آرزوهایم باقی ماندم.
یاران همه رفتند ز ایامِ حوادث
افسوس که من در گوِ ایام بماندم
گو یعنی زمین پست و مغاک

انوری