گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۲

ای مسلمانان ز جان سیر آمدم
بی‌نگارم از جهان سیر آمدم
گر نبودی جان که دیدی هجر او
از وجود خود از آن سیر آمدم
شادیی باید ز غم آخر مرا
از غم آن دلستان سیر آمدم
از دلم هرگز نپرسد آن نگار
از مراعات زمان سیر آمدم
گفتم از صفرا ز من سیر آمدی
گفت آن کافر که هان سیر آمدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مسلمانان ز جان سیر آمدم
بی‌نگارم از جهان سیر آمدم
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، من از زندگی و دنیا خسته و دلزده شده‌ام و بدون هیچ نشانی از زندگی، از این جهان رنج‌ آور فاصله گرفتم.
گر نبودی جان که دیدی هجر او
از وجود خود از آن سیر آمدم
هوش مصنوعی: اگر جانم نبود، نمی‌توانستم هجران او را از وجود خود تحمل کنم و به همین دلیل از آن دلسرد شدم.
شادیی باید ز غم آخر مرا
از غم آن دلستان سیر آمدم
هوش مصنوعی: باید شادی‌ای بیابم تا از غم پایان رابطه‌ام احساس راحتی کنم، چرا که از غم آن دلبر به اندازه کافی سیر شده‌ام.
از دلم هرگز نپرسد آن نگار
از مراعات زمان سیر آمدم
هوش مصنوعی: آن معشوق هرگز از دلم نمی‌پرسد که چرا در گذر زمان به چه حال و روزی درآمده‌ام.
گفتم از صفرا ز من سیر آمدی
گفت آن کافر که هان سیر آمدم
هوش مصنوعی: گفتم از غم و درد دل سیر شده‌ای، او پاسخ داد: آن کافر که من از این دردها سیر شدم، هنوز نمی‌داند!