گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۰

دردا و دریغا که دل از دست بدادم
واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود
خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری
سر بر خط بیداد و جفای تو نهادم
دل در سخن زرق زراندود تو بستم
تا در غم تو خون دل از دیده گشادم
مپسند که با خاک برم درد فراقت
چون دست غم عشق تو برداد به بادم
با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم
هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردا و دریغا که دل از دست بدادم
واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
هوش مصنوعی: ای کاش به حال من افسوس بخوری که دل خود را گم کرده‌ام و در غم و ناراحتی و نگرانی افتاده‌ام.
آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود
خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
هوش مصنوعی: آبی که من را در نزد بزرگانی که در دنیا هستند خوشحال می‌کرد، همه را به خاطر غم عشق تو از دست دادم.
با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری
سر بر خط بیداد و جفای تو نهادم
هوش مصنوعی: هرچند که با تو پیوند خورده‌ام و در آغوش تو هستم، هنوز هم غم و دردهایی که از بی‌رحمی و ظلم تو به من رسیده، مرا رنج می‌دهد.
دل در سخن زرق زراندود تو بستم
تا در غم تو خون دل از دیده گشادم
هوش مصنوعی: دل خود را به صحبت‌های زیبا و فریبنده‌ات سپردم تا در زمان غم و اندوه تو، اشک‌هایم را بریزم و احساساتم را بیان کنم.
مپسند که با خاک برم درد فراقت
چون دست غم عشق تو برداد به بادم
هوش مصنوعی: نپسند که در غم دوری‌ات، مانند خاک به زیر پا بروم، چون دست غم عشق تو، مرا به نابودی کشانده است.
با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم
هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم
هوش مصنوعی: هرچند که تو در کنارم نیستی، من هرگز نفس نمی‌کشم مگر به خواسته‌های مخالف تو، و هیچ زندگی‌ای برایم وجود ندارد مگر اینکه مورد رضایت تو باشد.