غزل شمارهٔ ۱۸۹
ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
خالی نگردد از غم عشق تو جان من
تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم
بر عارض تو حلقهٔ زلف تو گوییا
کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب
یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب
وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ
وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست
طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم
از پای تا به سر همه بندست زلف تو
زان روی بسته داردم از فرق تا قدم
از بند تو چگونه بود روی جستنم
کاندم که از تو دورترم با توام به هم
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم
پیوسته داردم به وصال تو متهم
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین
وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری
در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
هوش مصنوعی: ای زلف پرچالش تو، صدها خم و پیچ دارد و من که جانم پر از غم است، صدها درد و اندوه را تجربه کردهام.
خالی نگردد از غم عشق تو جان من
تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم
هوش مصنوعی: جان من تا زمانی که حلقههای زلف تو خالی از خم نشود، از غم عشق تو فارغ نخواهد شد.
بر عارض تو حلقهٔ زلف تو گوییا
کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم
هوش مصنوعی: حلقههای زلف تو به گونهای بر صورتت زیباست که به نظر میرسد از مشک چشمها درست شده و بر گلبرگهای تازه نقش بسته است.
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب
یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم
هوش مصنوعی: یا همچون زنجیری است که از سایهها دور آفتاب است، یا به مانند ریشههایی که در تاریکی شب ریشه دواندهاند و بر روی صبح دم ظاهر شدهاند.
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب
وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییات باعث شرم و حیا است، روز و شب در نظر تو هستم و در کنار لبها و چشمانت، زیبایی و شیرینی را تجربه میکنم.
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ
وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم
هوش مصنوعی: عشق تو همچون ابروی کجت برای من حمایت است و بخت من به یمن وجود تو، همانند چشمان تو تاریک و ناامید به نظر میرسد.
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست
طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم
هوش مصنوعی: زندگیام پر از درد و نشاط به خاطر توست. حال و روزم از زیباییهای چهره و موی تو سرشار از روشنی و تاریکی است.
از پای تا به سر همه بندست زلف تو
زان روی بسته داردم از فرق تا قدم
هوش مصنوعی: از سر تا پای من در بند و اسیر زلف توست و به همین خاطر، از بالای سر تا پایین پایم در شبکه و زنجیر محبت تو گرفتار شدهام.
از بند تو چگونه بود روی جستنم
کاندم که از تو دورترم با توام به هم
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از تو دور شوم در حالی که همیشه به تو نزدیکم، حتی وقتی که فاصلهای بین ما وجود دارد؟
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم
پیوسته داردم به وصال تو متهم
هوش مصنوعی: در دل من، تو آنقدر جذابی که دلم، مانند یک دشمن، همیشه به خاطر وصال تو تحت فشار و متهم است.
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین
وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم
هوش مصنوعی: ای بخشنده خیال تو در دل من، هیچ شکی برایم بالاتر از یقین نیست. و در کلام تو، وجودی کمتر از عدم دیده نمیشود.
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری
در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم
هوش مصنوعی: از خودساختگی و تکبر دست بردار و به آرامش بنشین، زیرا انوری در عشق مانند این است که وقتی میان تو و لبانت فاصلهای وجود دارد، آن عشق نیز کمرنگ میشود.

انوری