گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۶

کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
وز بلا دلقی کنون نو دوختم
هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم
زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که من از غم تو چطور سوزانده شدم و در چه سختی‌هایی خودم را گرفتار کرده‌ام.
دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
هوش مصنوعی: از آن چهره زیبا و دلنشینت، چیز شگفتی را مشاهده کردم؛ به خاطر یک بار دیدن تو، جان خود را فدای تو کردم.
برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
وز بلا دلقی کنون نو دوختم
هوش مصنوعی: من لباس شادی را از تن بیرون آوردم و اکنون دلسردی و اندوه را در قالبی نو دوخته‌ام.
هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم
هوش مصنوعی: تمام دانشی که داشتم را در جدایی‌ات فراموش کردم و تنها به یادگیری هنر طلاسازی پرداختم.
زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم
هوش مصنوعی: من چهره‌ام را چون نقره براق زینت کرده‌ام و قلبم همچون کوره‌ای از آتش می‌سوزد.

حاشیه ها

1394/12/21 04:02
تضمینی

فوق العاده و بسیار هنرمندانه سروده این را:
هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم
زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم

1399/09/02 02:12
sina

در فراقت زرگری آموختم